اونایی که ادعای #جنگلی بودن دارن یادشون باشه که عاقبت جنگلیا چی شد:
۱. حاج احمد کسمایی: بهخاطر مال دنیا جا زدن و آرمانشونو زیرپاشون له کردن. عاقبتش چی شد؟ معلوم نیست چی شد، نقله که نابینا شد و در فقر جان سپرد.
۲. احسان الله خان: دل به نیروی قویتر بست، تا با کمک اون قدرت بتونه زودتر به خواستههاش برسه، غافل از اینکه قدرتها به فکر منافع خودشونن. عاقبتش چی شد؟ تو همون شوروی با هزار مکافات زندگی کرد و جان سپرد.
۳. خالو قربان: دل به پست و مقام دولتی و نیروی دولت بست و درجهی سرهنگی گرفت، و برای خودشیرینی سر میرزا رو تحویل سردار سپه داد. عاقبتش چی شد؟ کشته شد.
۴. معین الرعایا: قدرتطلبیی زایدالوصف کاری کرد که امروز متهم اصلیی کشته شدن حیدر عمواوغلی هست و رفت تو آغوش سردار سپه. عاقبتش؟ مرد.
۵. دکتر حشمت: مرحوم خام وعدههای دولتیا شد و به خاطر خستهگی از تعقیب و گریزای طولانی تسلیم شد. عاقبتش؟ سرش بالای دار شد.
۶. میرزا کوچیک: تا تهش پای آرمانش موند، با تمام تلخیهایی که دید و تهمتهایی که شنید. عاقبتش؟ سرشو بریدن.
حالا جنگلیا ببینن که چن چندن.
**
درواقع باید اینگونه باشد که: آموزش به #زبان_مادری باشد و زبان فارسی هم در کنار آن آموزش داده شود.
**
سرمایهدار ایرانی قدر سه چیز را میداند: ۱. پول، ۲. هوای تمیز و ۳. آب.
از این سه، مردمان سرزمین البرز هوای تمیز و آب را از مادر زمین به ارث بردهاند.
پس اگر سرمایهدار ایرانی دنبال خرید زمین شما و اصطلاحن "نجات کشاورز از نابودی"ست بدانید که زمین شما از پول او ارزشمندتر است و این دلیلیست که با تمام توان خود سعی در نابود کردن کشاورزی، ناامید کردن شما از کشاورزی و تبدیل شما از یک تولیدکنندهی کمنیاز به یک مصرفکنندهی نیازمند صرف دارد.
هیچ سرمایهداری برای نجات شما زمینتان را نخواهد خرید.
قدر زمینتان را بدانید.
**
«فروش زمین به غیربومیان خیانت است.»
با گفتن این گزاره و چند لیچار به کشاورزی که در دریای مشکل در حال غزق شدن است؛ خیالمان را راحت میکنیم که «بله ما انسانهای آگاهی هستیم و مردم حالیشان نیست»، «ماییم که میفهمیم و مردم نفهم هستند»، «این مردم نمیفهمند که تمام سرزمین ما را غیربومیها به تاراج میبرند، اما ما فهمیدهایم...» و پاسخ این «ما»ی موهوم چیزی نیست جز همان گزارهی ابتدایی «زمینهایتان را نفروشید ای احمقان از همه جا بیخبر.»
اما... اما تا زمانی که جز این گزاره پاسخی برای کشاورز ندارید و چارهای برای بهبود معیشت او (پاسخی عملی نه جفنگیات شعارگونه) نمیشناسید خواهشن تز بیخود ندهید و کشاورز را با درد خود تنها بگذارید جماعت همهچیزدان.
**
میگن براساس قانون #جنگل، قوی بر ضعیف چیره میشه.
من نمیدونم این قانون از کجا اومده، اما مطمئنم که قانونی که بشر به عنوان قانون جنگل معرفی میکنه، هیچ ربطی به جنگل و جنگلیها نداره.
تو جنگل هر کس به اندازهای که میتونه تلاش میکنه و به اندازهای که نیازشه بر میداره.
ذخیرهسازی تو جنگل بر مبنای حرص نیست، براساس نیازه.
شکار از سر لذت نیست، از سر نیازه.
تنها موجودی که گند زده به قانون جنگل، و اونوقت قانون اصیل و مترقیی جنگل رو تحریف میکنه همین بشر دو پاست که منطق سود چشماشو کور کرده.
**
«در دنیایی که گرگها حکومت میکنند، نمیتوان مسلح نبود، نمیتوان مقتدر نبود، لکن یک فرق بین اقتدار ما و آنهاست، اقتدار آنها برای تهاجم و اقتدار ما برای بازدارندگیست.»
در دنیایی که گرگا حاکمن یا باید گرگ بود یا گوسفند؟ چرا نمیخوایم بپذیریم که با این اراجیف چیزی که تغییر نمیکنه وضع جهانه و دنیای پیرامونمون؟
با کوبیدن بر طبل جنگ، چه از منظر دفاع و چه تهاجم، تنها و تنها نفرت رو گسترش میدیم.
با توجیهات ابلهانه دربارهی دفاع و ... تنها چیزی که موجه جلوه داده میشه خشونته.
خشونت در هر لباسی کریهه.
«آنان که جنگ را بستر رویش دلیری و فضیلت میدانند، همچون کسانی هستند که هرزگی را بستر عشق بدانند.» (جرج سانتیانا)
نه گرگ باشیم نه گوسفند، آدم باشیم.
**
آنچه در #جنگل مغفول مانده حضور آزادیخواهان از اقوام مختلف برای رسیدن به هدفی والاتر است؛ خوشبختانه در جنگل مفاهیمی مانند قوم و نژاد و ... در برابر آزادی انسان به پشیزی نمیارزید.
**
چیزی به نام منافع ملی نداریم. منافع ملی همان اسم رمز سرکوب انسانهاست. منافع ملی ایجاب میکنه کارگرها، دانشجوها، زنان، اقلیتهای جنسی و مذهبی و قومی، دگراندیشان و ... سرکوب بشن. منافع ملی ایجاب میکنه افراد خفه بشن تا "طبقهی حاکم ملی" بتونه منافع خودش رو کسب کنه.
**
چه فایده داره که یه نفر (یا یه گروه) زندگی رو بر فردی (یا گروهی از افراد) جهنم کنه و اونوقت در آیندهای نامعلوم، در مکانی نامعلوم، بعد از نابودیی کل هستی، دادگاهی برگزار بشه و اونها رو محکوم و مجازات کنه، اما اینجا و اکنون اونها راحت و آرام و بیدردسر زندگی کنن.
**