پیشگفتار: حرف هایی بود که باید زده می شد و بالأخره فرصتی دست داد تا نوشته شود و نشر یابد. اما برای جلوگیری از خستگی و فرار از متن طولانی در چند بخش این گفتار را منتشر می کنم تا با حوصله و علاقه ی بیشتر بخوانیدشان.
پیشگفتار بخش اوّل: در این بخش مدخلی پیرامون ملل شرق و تعریفاتی از واژه ی ملّت را عرضه می کنم.
تاریخ شرق کهن تاریخی ست پر خون، امّا آن چه که به ندرت از تاریخ شرق کهن گفته می شود انبوه آثار باستانی در جای جای این منطقه است که در نگاه اول این اندیشه را در ذهن بیننده متبادر می کند که سازندگان تمام این آثار یک گروه خاص می باشند، امّا پس از آگاهی از مکانِ یافت آثار، متوجه اختلاف مکانی بسیارِ این آثار شده ولی به سادگی از کنار این شباهت و بُعد مسافت گذشته و همچنان دل در گرو تنازعات سلاطین داریم.
به واقع این شباهت آثار در کاوش های انجام شده در گیلان، مازندران، قزوین، گلستان، خراسان، آذربایجان، کاشان، فارس، کرمان، خوزستان، ایلام، سیستان، کردستان و دیگر نقاط ایران و مناطق باستانی عراق، سوریه، افغانستان، ترکیه، قفقاز و ... از کجاست؟
گفته اند که آشوریان به هرجا هجوم می بردند آنجا را با خاک یکسان می کردند، سلاطین بابل در حق شکست خورده گان جنایت ها کرده اند، و جنایت ها در حق بشریت کرده اند؛ و در عین حال در کتب تاریخ هنر شاهد انبوه آثار منسوب به این ادوار در نقاط مختلف شرق کهن هستیم. حتّی در زمانه ای که سخنی از امپراطورهای جهانگشای جهان دار در صحنه ی تاریخ نبوده هم این تشابهات قابل رؤیت است. به راستی دلیل این تشابهات در کجاست؟
«اتحادیه ی کاسپین، اتحادیه ی ماد، اتحادیه ی اورارتو، اتحادیه ی ایلام و لرستان و ال پی در کنار مراکز تمدنی سیلک، کرمان، مکران، سیستان، زابلستان، خراسان و گرگان نوید یک اتحاد ملّی را در بخش بزرگی از این مجموعه می داد که بنا به دلایلی این اتحادیه ی درونی و مسالمت آمیز بیش از هزار سال به تأخیر افتاد و در قالب اتحاد اسلام نهایتن جلوه گر شد (با تمام کاستی ها و ضعف هایش) و جدا از این که نشان داد که مردمان شرق کهن زمینه های اتحاد همگانی را دارند، تمدّنی برای جهان و آیندگان به یادگار گذاشت که با گذشته قریب به هزار سال همچنان می درخشد.
این اتحادیه ها پیرو شکوه و جلال افراطی مانند پادشاهان بزرگ و معروف تاریخ نبوده و تاریخ از ستیزهای درازمدت و سراسری بین آن ها پیش از هخامنشیان نشانی نمی آورد و بیش تر منازعات باستانی با تمدن های آشور و سومر و بابل در حوزه ی بین النهرین بوده است.»1
واندنبرگ در اثر خود به نام باستان شناسی ایران باستان می گوید:
«قبلن ذکر گردید که ساکنین باستانی فلات ایران مردم صلح دوستی بودند در این مورد و در جهات دیگر، آن ها شباهت زیادی به معاصران و همسایگان خود در دره ی سند داشته اند. ظاهرن معلوم نیست این مردم در چه زمانی خصوصیات و عادات صلح طلبی خود را ترک و یا مجبور به ترک آن شده اند.»2
جان کرتیس در کتاب ایران کهن به این نکته اشاره دارد که از هزاره ی ششم تا هزاره ی سوم پیش از میلاد سفالینه های منقوش، از مشخصه های مکان های باستانی ایران است که شکل تزئین آن ها در بخش های مختلف متفاوت است؛ اما از سبکی واحد در ساخت پیروی می کنند که در برخی موارد با سفال های بین النهرین در غرب بی شباهت نیست.3
پروفسور عزت اله نگهبان در کتاب ارزشمند مروری بر 50 سال باستان شناسی ایران می گوید:
«... ممکن است به نظر برسدکه وجود کشمکش های مداوم و شدید و جنگ های سخت و خانمان برانداز بین اقوام مختلف که در تلاش استقرار یا سیادت بر دیگران بوده اند و یا زندگانی خاص خانه به دوشی و ایلیاتی و مهاجرت بر اقتضای فصول مختلف سال دلیل این وضعیت بوده و فرصت و فراغت استفاده از خط و کتابت را به آن ها نداده است؛ ولی وجود تپه های عظیم باستانی که بقایای استقرار آن ها را در این دوران در بردارد و از نظر هنر و صنایع بسیار غنی است، تا اندازه ای خلاف این مدعا را ثابت می نماید»4
در نقوش اشیاء باستانی موجود از بومیان ایران تا پیش از هخامنشیان هرگز کمترین ردی از نزاع بین انسان و انسان و به بند کشیدن و باج ستانی دیگران به دست نیامده است؛ و تمامی آن ها حکایت از ستایش زیبایی های زندگی، انتقال شادمانی و رقص و تحرک و در موارد بسیار نادری صحنه های شکار و نبرد با حیوانات واقعی و یا افسانه ای است.
باری ارتباط فرهنگی ساکنین فلات ایران و شرق کهن در ادوار مختلف تاریخ نشان دهنده ی پیوستگی دیرینه ی مردم منطقه و امکان اتحاد مجدد آن ها با یکدیگر است که نویدبخش ظهور تمدن درخشانی دیگر برای بشریت است.
متأسفانه در قرن های اخیر به دلیل منفعت طلبی استعمارگران و رهبران منطقه، مردم برای چیزی که نمی دانستند بارها به جان یکدیگر افتاده و خون های بیگناهان بسیاری ریخته شده و می شود و در این زمانه منطقه عرصه ی جریانات «پان» شده و همه سعی در متهم کردن همدیگر به جریانات برانداز دارند و این میانه آن چه از دست می دهیم امنیت است.
«این جنگ ها [– به قول دانشمندی5 -] عبارت بود از جنگ دو گروهی که با هم می جنگیدند، بدون این که هم را بشناسند و برای کسانی که با هم نمی جنگیدند، اما هم را می شناختند.»6
واژه ی ناسیون (Nation) از ریشه ی لاتینی Natio به معنای زاده شدن است.
از نظر دکتر داریوش آشوری:
«ملّیت و قومیت و وجدانِ قومی و وجدانِ ملّی یکسره با هم یکی نیستند. وجدان قومی هویت خود را در هم خونی و هم نژادی و هم زبانی و هم دینی و زیستن و بارآمدن در بستر فرهنگِ قومی می جوید، حال آن که وجدانِ ملّی اگرچه آن عناصر را گاه به درستی و ای بسا به صورت جعلی و زورکی در تعریف خود به کار می گیرد، اما عنصر ویژه ی آن تعلق داشتن به «دولتِ ملّی» یا قدرت برخاسته از ملّت است. به عبارت دیگر، اگر در تعریف قوم عناصر نژادی یا فرهنگیِ مشترک برشمرده می شود، در تعریف ملّت، به معنای امروزینِ کلمه، بیشتر عناصر سیاسی را باید در نظر گرفت که به پایه گذاری دولت ملّی مربوط است، یعنی نوع نظام قدرتی که بنیاد مشروعیت آن، در عالم نظر، بر هم رأیی مردم و شهروندان به زیستن در سایه ی یک قدرت سیاسیِ خودی است.»7
«قوم ها پدیده های طبیعی اند. باهمستان های8 انسان اند که هم چون هر پدیده ی طبیعی دیگر نه فرآورده ی خواست (اراده) جمعی اند، نه فردی. کسی یا کسانی برای پدید آوردن شان طرح ریزی نکرده است. اگرچع در اسطوره ها، قوم ها پدید آمدن شان را به خدا یا نیمه خدایی نسبت می دهند، چنان که در اسطوره های ایرانی. اما ملّت ها فرآورده های ایده های مدرن و خواست سیاسی مدرن اند. ملّت ها در فضای اقتصادِ صنعتیِ مدرن و در سایه ی قدرتِ دولتِ مدرن پدید می آیند و شکل می گیرند و می زیند؛ دولتی که می باید با سیاست ها و برنامه هایش ملّت را در جهت افزودن بر قدرت ملّی سازمان دهد.»9
«ملّت ها فرآورده های «مهندسی سیاسی»اند، براساس ایده های مدرن. ملّت ها فرآورده های دورانی هستند که انسان همه چیز را، یعنی تمامی طبیعت و از جمله خود را، از نو تعریف می کند.»10
«قوم های پیشین حافظه ی اساطیری قومی داشتند، اما ملّت های مدرن دارای حافظه ی تاریخی اند که دستاورد علم تاریخ و باستان شناسی مایه های آن را فراهم می آورند و یا در زیر فشار قدرت سیاسی می باید بیاورند. تاریخ نگاریِ ملّی که می خواهد تاریخ ملّت را بنویسد و از سده ی نوزدهم در اروپا رواج یافته و سپس همراه با مفهوم ملّت و دولت ملّی به سراسر جهان راه یافته کارش ساختن و پرداختنِ تاریخ ملّی یا چه بسا جعل آن است یعنی نادیده گرفتن کثرت درونی واحدهای ملّی و چه بسا قربانی کردن آن در پای یک وحدت مکانیکی و یکپارچگیِ زوری. از این رو، یکی از کارهای هر رژیم نوآمده ای بازنویسی تاریخ است. تصور یک فرانسه یا آلمان یا ایتالیا یا روسیه یا ایرانِ ناب که بنیاد آن بر یک نژاد، یک زبان، یک فرهنگ، یک دین و سرانجام در مقام برآیند این ها همه، یک دولت باشد، بی هیچ درآمیختگی با عنصر «بیگانه» یک جعل تاریخی ست که سبب کوشش هایی نادرست و گاه مصیبت بار برای پالودن آن از هر عنصر «بیگانه» می شود. نمونه ی برین آن نازیسم است در آلمان و دیگر ناسیونالیسم های تنگ بینانه در سراسر جهان. از نمونه های آشکار این جعلِ تاریخ کوشش برای ساختن «تاریخ ملّی» برای کشورهایی همچون عراق است که تاریخ سیاسیِ «ملّی» آن ها در مقام یک کشور به یک قرن هم نمی رسد و گوناگونی قومی و فرهنگی و زبانی در آن ها آشکارتر از آن است که به ضرب هیچ «تاریخ ملّی» بتوان پوشاند.»11
«هویت ملّی در رابطه با شهروندی یک دولت تعریف می شود، یعنی برخورداری از حقوق و حمایت های قانونی و نیز به جای آوردن تکلیف های شهروندی؛ و نه هیچ عامل فرهنگی، تاریخی و نژادی»12
و از نظر دکتر علی شریعتی:
«ملّیت، اساسن در تاریخ شکل می گیرد و نسل به نسل به میراث می رسد، نه این که از ذات نژاد سر زند. اختلاف نژادها نیز خود ساخته ی تاریخ است، نه این که – به زعم فاشیست ها و فیلسوفان نژادی همچون کنت دوگوبینو – تاریخ ساخته ی تشعشعات نژادها باشد.»13
«شک نیست روشنفکران و نویسندگان آن روز ما به خوبی می دانستند که ملّت لفظ دقیقی برای ترجمه ی ناسیون نیست ولی انتخاب این لفظ در ازای اصطلاح اروپایی آن، خود، نمودار اختلاف عمیقی است که میان تلقی معنوی و تلقی نژادی از این مکتب در نزد ما و غربی ها وجود داشته و دارد14 و این است که در برابر یک واژه ای که از اشتراک در وراثت فیزیولوژیک حکایت می کند، لفظی را برگزیده اند که اشتراک در شخصیت انسانی و محتوای معنوی را بیان می نماید و در حقیقت، بینش ما برای تعریف ملّیت، اصل اندیشیدن را به جای اصل زائیدن نشانده است و روح را جانشین خون کرده است.»15
1. ناصر پورپیرار. برآمدن هخامنشیان. ص 38 (با تخلیص)
2. لوئی واندنبرگ. باستان شناسی ایران باستان. ص 134
3. جان کرتیس. ایران کهن. ص 6
4. عزت اله نگهبان. 50 سال باستان شناسی ایران. ص 432
5. گویا این دانشمند ماکس وبر باشد.
6. علی شریعتی. مجموعه آثار 22. مذهب علیه مذهب. آری این چنین بود برادر. ص 191
7. داریوش آشوری. ما و مدرنیت. ایران: از امپراتوری به دولت – ملّت. ص 177
8. اجتماع
9. داریوش آشوری. ما و مدرنیت. ایران: از امپراتوری به دولت – ملّت. ص 178
10. همان 179
11. همان. 180
12. داریوش آشوری. درباره ی هویت ملّی و پروژه ی ملّت سازی. ص 7
13. بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی، بازگشت به خویشتن. علی شریعتی. ص 152
14. که متأسفانه امروزه تعریف ما هم از ملّت تعریف نژاد و خون و سایز جمجمه و ... است.
15. بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی، بازگشت به خویشتن. علی شریعتی. ص 154