خودا نؤمی
گیلکی/گلکی
زبان مادری اکثریت ساکنین جنوب دریای کاسپین و رشته کوه البرز است که دارای طیف
گسترده ای از گویش ها و لهجه ها بوده
و کثرت گویش ها (به دلیل کم نیازی مردم هر منطقه به مناطق دوردست تر)و تفاوت آن ها گاه به حدی می رسد که شنونده (مخصوصن شنونده ی غیرگیلک) گمان می کند که با دو زبان متفاوت مواجه شده است. اما هنگامی که از (به طور مثال) شرق مازندران به
شرق گیلان گویش هر منطقه بررسی شود نتیجه ای که حاصل می شود شباهت بسیار زیاد دو
نقطه ی نزدیک به هم است (مانند طیف نور).
گیلکی
را زبان شناسان از خانواده ی زبان های
ایرانی، شاخه ی شمال غربی، گونه ی
کاسپینی می دانند که با زبان های لری، کردی و فارسی هم ریشه هستند. البته گمانه ی دیگری نیز وجود دارد که بر طبق آن گیلکی مستقیمن ریشه
در سنسکریت کلاسیک دارد.
باری،
امروزه (و از دیرباز) به دلیل میانجی بودن زبان فارسی بین مردم فارس زبان با غیرفارس زبانان گیلکی مانند دیگر زبان های
ایرانی مثل لری چیزی به نام گویش معیار ندارد و مردم هر منطقه با گویش خود گفت وگو می کنند و
البته در گیلان به دلیل ناآشنایی و مهجوری بیش از اندازه ی زبان گیلکی مردم شرق و غرب استان با یکدیگر فارسی هم
سخن می گویند و دلیل آن را نامفهوم بودن و
سخت بودن زبان طرف مقابل می دانند.
انتظار
این است که هر زبانی دارای گویش معیاری باشد که به آن گویش کتابت صورت گیرد و گفت وشنود در رسانه به آن گویش باشد. از آن جایی که تنها رسانه ی مختص گیلک زبانان
سراسر دنیا شبکه ی باران می باشد، متأسفانه این گویش معیار خواسته یا ناخواسته کمر
به نابودی زبان گیلکی بسته است. به
طوری که اولن؛ به جز چند برنامه ی سطحی
و یک ربع اخبار و چند تبلیغ مضحک چیز قابل عرضی ندارد و، ثانین؛ همان گیلکی هم
(بنا به هر دلیل معقول و نامعقولی) به چیزی که شباهت ندارد گیلکی ست و در واقع کاریکاتوری از گیلکی ست، به طوری که اصولن تمام ساختار جمله در بیان گوینده
فارسی و در انتها فعل جمله گیلکی ست.
این گونه معیارسازی برای زبان گیلکی نه تنها ارزش به زبان
گیلکی نیافزوده بلکه زبان گیلکی را در چشم غیرگیلک زبانان تا حد گویش و گاهن لهجه ای از لهجه های
زبان فارسی تنزل داده است. در حالی که آن چیز
که اظهرمن الشمس است، زبان بودن
گیلکی در کنار فارسی نیست.
حال
چیزی که مسئله ی این نوشتار است گویش
معیار در زبان گیلکی ست.
در
ابتدا باید گفت داشتن یک گویش معیار برای یک زبان در واقع امری سیاسی ست. یعنی اگر یک زبان، زبان رسمی یک حکومت نباشد اصولن
نیازی به تعیین گویش معیار برای آن زبان حس نمی شود. چون در واقع سیاست های حاکم نیازی به آن زبان حس نمی کند و در نتیجه احتیاجی به تعیین گویش معیار نیست.
«هر زبانی
باید چهار مرحله را طی کند تا تبدیل به زبان معیار شود.
در مرحلهی نخست، یک گونهی زبانی، به دلایلی که بیشتر جنبهی سیاسی و اجتماعی دارد، انتخاب میشود.
در مرحلهی دوم، برنامهریزان زبانی، با تدوین فرهنگها و واژهنامهها و کتابهای دستور
و قواعد املائی و تلفظی، آنرا به یک گونهی زبانی
تثبیت شده تبدیل میکنند.
حال باید
این گونهی تثبیت شده بتواند در موقعیتهای اداری
و آموزشی و حقوقی و ادبی و نظایر آنها، نقشهای گوناگونی ایفا کند. در
این مرحله، امکانات سبکی و ساختاری و واژگانی گسترش مییابد.
مرحلهی چهارم مرحلهی پذیرشاست. یک گونهی زبانی، حتی پس از طیّ مراحل مذکور، بدون پذیرش اکثریت جامعهی زبانی نمیتواند منزلت زبان معیار را احراز کند.» (Hudson. 1980. p,34)
در ثانی
اگر قرار باشد به زبانی کتب علمی (درچهارچوب همان سیاست های حکومتی) چاپ و نشر شود نیاز به داشتن گویش معیار
احساس می شود؛ که این امر نیز برای
گیلکی صدق نمی کند.
اما
انتقادی که نگارنده به انتخاب گویش معیار دارد درواقع به نوع انتخاب گویش معیار در
زبان گیلکی ست.
عده ای به دلیل مرکزیت رشت گویش آن ناحیه را معیار می دانند، عده ای گویش
نواحی کوه نشین (گالشی/دیلمی) را به
دلیل بکرتر بودن آن، عده ای دیگر گویش منطقه ی ساری را به دلیل اینکه کشاورزی و کشت برنج در آغاز از
این ناحیه شروع شده است و به این ترتیب هرکسی
برای زبان معیار نظر و عقیده ی
متفاوت و متضادی دارد.
ضمنن با
انتخاب گویش معیار در واقع واژگان مختلف برای یک فعل، شئ و ... به محاق فراموشی
سپرده خواهند شد و این یعنی مرگ تدریجی و تضعیف زبان.
یکی از ویژگیهای بسیار مهمّ زبان معیار بینشان بودن آن است. تمایز میان نشانداری
و بینشان بودن مشخصهای زبانی تعریف میشود. زمانی که میگوییم زبان معیار بینشان است به این معنی است که فاقد یک سلسله ویژگیهاست که
آنرا از زبان غیرمعیار متمایز میسازد. تراسک
(Trask. 1999, p. 290)
در تعریف
اصطلاح زبان معیار، این نکته را یادآوری میکند که زبان معیار به هیچیک ازگونههای متفاوت اجتماعی، جغرافیائی و جز آن ربط ندارد و هیچیک از خصوصیات اینگونهها در آن ظاهر نمیشود.
در واقع،
وجود هر نوع ویژگی یا خصلتی که بیانگر عامیانه بودن، تعلق به قومیتها و زبانهای محلی باشد زبان را از حالت معیار دور میسازد.
بارچ (Ibid. p, 262) مینویسد که یک گونه ی زبانی، همینکه به گونه ی معیار تبدیل شود، دیگر تنها متعلق به سخنگویانی که در ابتدا آنگونه را به کار می بردند نیست.
حال
کدام گویش از زبان گیلکی می تواند
چنین ویژگی ای را دارا باشد؟
معیارسازی
یک زبان به دو طریق ممکن است صورت گیرد؛ از میان گویشها و گونههای یک زبان، یکی در پرتو پشتوانهی فرهنگی، تاریخی، ادبی و
جز آن بهعنوان گونهی معیار انتخاب شود. این روند
طبیعی معیارسازی است. (Bartsch. 1987.
p,257)
که این
روند در حال حاضر توسط صدا و سیمای استان گیلان در حال پیگیری
است و مجریان برنامه های گیلکی علنن گویش به کار گرفته شده در
برنامه های خود را گویش معیار و اصلی گیلکی
می دانند.
راه دیگر
معیارسازی تصمیم سازمان های ویژه ی برنامه ریزی زبان
است که یک گونه ی زبانی را، به دلایلی برای
مدتی کوتاه،به عنوان گونه ی معیار اختیار میکنند.
که این
فقره بالکل درباره ی گیلکی صدق نمی کند چون سازمانی برای این کار وجود ندارد.
ذکر این
نکته ضروری ست که: «زبان معیار مفهومیاست نسبی. زبان معیارِ مطلق وجود ندارد.» (Milroy,J. & Milroy,L. 1991. p 22)
نمیتوان بین زبان معیار و غیرمعیار خطّ فاصلی کشید. زبان معیار حالتی طیفی دارد. هر
گفتار یا نوشتاری ممکن است به زبان معیار نزدیک یا دور باشد. آنچه به عنوان گفتار یا
نوشتار قابل مشاهدهاست کنش زبانیِ سخنگویان و جلوهای از جلوههای ساختار انتزاعی و ذهنیاست. همین طبیعتِ نسبی بودنِ
زبان معیار است که اصطلاح تقریبن معیار را، که حالت بینابینیِ میان زبان معیار و غیرمعیار
را افاده میکند. در جامهشناسی زبان پدیدآوردهاست. (Bartsch. 1987. p,257)
این پیشفرض که زبان
ما گیلکیست و گنجینهی واژگانی همهی گویشهای آن متعلق به ماست و اگر یک گویش را
نمیفهمیم یاد بگیریم و واژگانش را واژگان خود بدانیم.
آن وقت لازم نیست
همه یه یک گویش بنویسیم. کافیست راه دیالوگ را نبندیم و تنبلی و خودخواهی خود را
با جملهی «من گویش فلان شهر را نمیفهمم» توجیه نکنیم.
هرکس با هر گویشی از
زبان گیلکی، بنویسد، بخواند، فیلم بسازد، سایت و وبلاگ راه بیندازد، در کوچه و
خیابان حرف بزند، موسیقی کار کند، بنویسد و بخواند. این همان جنبش اجتماعی و
رنسانس فرهنگیست که گیلکان در دوران زوال اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی خود به آن نیاز
دارند.
(وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک کی طلبد،
امین حسن پور)
با توجه به مسائل گفته
شده و با توجه به اینکه سیاست های دولتی ایران
نیازی به تعیین گویش معیار برای زبان گیلکی را مفروض نداشته و نیازی به این امر
احساس نمی شود این گزینه
بهترین راه حل برای زبان گیلکی ست.
با پیگیری این اصل
که هر گیلکی با هر گویشی با هم زبان دیگر خود به
گویش خود سخن بگوید و برای یادگیری واژه های
متفاوت گویش طرف مقابل خود تلاش کند به مرور باعث آشنایی گیلکان با گویش های دیگر خواهد شد و اینگونه می توان به گویش معیاری بینشان دست یافت که دیگر رنگ و بویی از گویش های محلی ندارد و فراتر از گویش های منطقه ای ست.
منابع:
زبان
معیار چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ والی رضایی.
دانشگاه امام حسین (ع)
وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک کی طلبد.
امین حسن پور