Gil ө Vă
گوشه ای از سرمقاله ی جناب آقای پوراحمد جکتاجی در گیله وا 130 (سیا-دیا 1587):
اتفاقی که در مزارع جلگه ای گیلان می افتد مشابه اتفاقی است که پیش تر در نوار ساحلی دریا و بعد در مراتع و دامنه جنگل ها افتاده است و طبیعت گیلان را که از آن ِ همه ی گیلانیان و هموطنان است دستخوش آشفتگی و انواع آلودگی ها کرده است. زمانی حدود 20 سال پیش برادران مازندرانی ما، به ویژه آملی ها و بابلی ها که قبلن اراضی کشاورزی خود را بر اثر بروز پدیده ی مشابه از دست داده بودند به گیلان سرازیر شدند و زمین های کشاورزی را می خریدند، موضوع چنان جدّی شد که آیت الله احسان بخش امام جمعه وقت رشت در تریبون نماز جمعه به کشاورزان هشدار داد و به مسئولان اخطار کرد که جلوی فروش زمین و تغییر کاربری را بگیرند. کاری که در حال حاضر به جد گرفته نمی شود. خوب بود خریداران آملی و بابلی زمین هایی را که می خریدند با توان مالی خود و به مدد ماشین آلات و عشق به کار و تولید باز به زراعت می پرداختند؛ خریداران امروز نه تنها کشاورز نیستند که از هر جای تهران و کلان شهرها به قصد امحاء کشاورزی و ساختن صرفن ویلا برای گذراندن دوره ی تعطیلات و اوقات فراغت آمده و دست به خرید زمین می زنند. تأسف بارتر این که بیشتر فروشنده گان این زمین ها ناگزیر می شوند بعدن به عنوان سرایدار و نگهبان ویلاها بر سر زمینی که خود روزی مالک آن بودند در ازای مبلغی ناچیز کشیک بدهند و نگهبانی کنند.
.
ویلاسازی هم متر و معیاری دارد. جای خاص و روال خاص و ساخت و ساز خاص خود را دارد. اگر قرار باشد هرکس، هرجا را خواست بخرد و با سلیقه ی خود بسازد که هماهنگی با محیط و معماری محل نداشته باشد، آن چنان که اکنون به چشم می آید نه فقط منطقی نیست و زیبا نیست که ویرانگر است. دیگر نه از کشاورزی نشانی خواهد ماند نه از طبیعت بکر موجود نمادی، نه از هویت بومی و وحدت قومی. ترکیب جمعیتی و ذائقه ی فرهنگی به هم می خورد مشکلات اجتماعی بروز می کند. طبیعت گیلان عوض می شود، دیگر حتی برای گردشگران هم مقبولیتی نخواهد داشت. آن گاه پای توریسم هم از منطقه می افتد و آخرین بارقه ی امید، نقش برآب می شود.
باید کمپینی برای نجات این مشکل تشکیل داد. باید نهشضتی ایجاد کرد که مردم به آگاهی و هشیاری برسند و اتفاقن مدیران اجرایی در ایجاد این کمپین و برپایی نهضت باید کمک حال مردم باشند و شوق اعتراضات را دامن بزنند. مگر ایران چقدر نوار سبز ساحلی و جنگلی و سرزمین نمور و بارانی دارد که مسئولان اجرایی نسبت به این امر این همه بی توجه بی احساسند. مسئولان اگر عمق فاجعه را در نیابند و جلوی این روند را نگیرند، تاوان سختی از نظر وجدان کاری و مسئولیت ملی خواهند داشت و اگر با مردم همراه باشند و در ایجاد این نهضت یاری کنند، مطمئنن قدم خیری برداشته اند که هیچگاه از یاد و خاطر مردم فراموش نخواهد شد.
گیلانی دلواپس است. برای کشاورزی در حال احتضارش، برای صنعت عقیمش و برای طبیعت در حال نابودی اش، برای بقای خود و ابقای سرزمینش، برای حال و آینده اش. مسئولان دوره ی تدبیر و امید چه راهکاری برای رفع این دلواپسی دارند؟ به واقع دلواپسیم. دلواپس داشته های خود که از دست مان می رود و دلواپس آینده.