نقدی بر ویدیوی مسعود بهنود از زندگیی دکتر حشمت
دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 28 ثانیه
مسعود بهنود در این ویدیو مطالبی رو سر هم کرده و به نام تاریخ "جنگل" و زندگیی "دکتر حشمت" به خورد مخاطب میده. تاریخی که هم باب میل پانایرانیستا و طرفداران دوآتیشهی سلطنته و هم باب میل نظام جمهوری اسلامی. (عجیبه که در این مورد چطور انقدر این دو جناح به هم نزدیک میشن)
در آغاز بحث بهنود میگه: «امثال "کلنل پسیان"، "میرزا" و "شیخ محمد خیابانی" چون در مناطق مرزی بودن متهم به تجزیهطلبی شدن که درست نیست.» اما جلوتر میگه: «[میرزا] وقتی رفت به جنگلهای زادگاهش علم استقلال برافراشت، البته صحبت از استقلال نمیکرد بلکه بیشتر حرف از برقراری عدالت و از بین بردن فساد میزد.»
این دوگانهگی یعنی چی؟ چطور میشه صحبت از استقلال نکنه و علم استقلال برافرازه؟ در واقع این دوگانهگویی چهرهای از میرزا معرفی میکنه که در ظاهر، حرف از برقراریی عدالت و از بین بردن فساد میزنه و در باطن در پی کسب استقلاله، موضوعی که (چه خوشمون بیاد چه نیاد) به هیچ وجه درست نیست و نگاهی اجمالی به روزنامهی "جنگل" و نامههای میرزا نشون میده موضوع استقلال هیچ سندیتی نداره.
کاری که امروز انقلابیون زاپاتیست (EZLN) در ایالت چیاپاس مکزیک میکنن و خودشون رو جزیی از مکزیک میدونن اما دنبال حق تصمیمگیریی خودشون بر سرنوشتشون به صورت مستقیم هستن. یا روژاوای کردستان که دنبال جدا شدن از سوریه نیستن. یعنی اصلن دنبال این مفاهیم مرزی و ... نیستن.
بهنود میگه: «دکتر حشمت از یک خانوادهی روشنفکر اومده بود و درست عکس میرزا بود. سهتاری میزد، آواز میخوند و شب و روز در فکر مداوای مردم بود.»
قاعدتن جملهی «درست عکس میرزا بود» و بعد شرح نوازندگی و خواندن و فکر مداوای مردم توسط دکتر این معنی رو تداعی میکنه که پس میرزا فردی خشک و عبوس و بیتوجه به مشکلات مردم بود. حالا به بحث خانواده وارد نمیشیم.
اما «[میرزا] مردی بود ساکت و متفکر و آرام. نطاق نبود ولی آهسته و سنجیده سخن میگفت. صحبتهایش اغلب با لطیفه و مزاح توأم بود و خود نیز از مطایبات دیگران لذت میبرد. ... گاهیکه از واقعهی ناگواری دلتنگ میشد، سواره به گردش میرفت، یا به قریهی "اشکلن" که یکی از خواهرانش در آنجا سکونت داشت سر میزد و یا به آهنگ "هدی" یا "رهاب" اشعار سوزناکی میخواند.» (فخرایی.۳۸)
«نسبت به مال و هستی به کلی بیاعتنا و برای امرار معاش بیش از همراهان از صندوق جمعیت استفاده نمینمود و اگر وقتی اضافه وجهی به او میرسید آن را به مصرف رفقا و یا ضعفا و بیچارهگان میرسانیدو نسبت به عامهی همراهان مهربان و متواضع و در حوادث، چه به نفع و چه به ضرر، هیچ وقت منقلب نمیگردید. دنبال انتقام نبود، حتی کسانی که نسبت به شخص او سوء قصد داشتند وقتی دستگیر میشدند به مجازات آنان رضایت نمیداد بلکه دیده شد که چند نفر از اینگونه اشخاص را جزو دستهی شخصی با خود نگه میداشت.» (گیلک.۸)
شعرهای بسیاری از حافظ و سعدی را از بر داشت و گاهگاهی شعری میسرود. (پرتو.۹٥)
بهنود میگه: «این دو همعهد شدند و به جنگی رفتند که پایانی نداشت. چون در مورد میرزا به "نهضت سرخ" رسید که عملن به معنیی جدا کردن بخشی از کشور و نزدیک شدنش به "اتحاد جماهیر شوروی" بود.»
خوندن "مرامنامهی جنگل" (فخرایی.٥٦-٥۹ و گیلک ٥۲۷-٥۲۹) و "اعلامیهی حکومت جمهوری" (فخرایی.۲۴٦-۲٥۰ و گیلک ۲۷٥-۲۸۰) که اسناد بیبدیل تفکرات و مشی جنگلیها هستن بهطور مشخص نشون میده که هیچ حرفی از «جدا کردن بخشی از کشور» در اندیشهی جنگلیها نیست. (قبلن هم راجع به این موضوع صحبت شد.)
اما در باب "نزدیک شدنش به اتحاد جماهیر شوروی"
جمهوری شورایی گیلان در سال ۱۲۹۹ تشکیل شد (بعد از اعدام دکتر حشمت) و کار نهضت جنگل در آذر سال ۱۳۰۰ پایان گرفت. طی این سال اتحاد جماهیر شوروی با اون چیزی که ما امروز از اتحاد جماهیر شوروی میشناسیم تفاوت بسیاری داره. در اون دوره شوروی به عنوان نیرویی علیه امپریالیسم جهانی و کشورهای استعمارگر [مخصوصن بریتانیا] شناخته میشد که حامیی تمام نیروهای ضدامپریالیستیه و در چنین شرایطی قطعن نیروهایی که با کشورهای استعمارگر در جنگ هستن از چنین نیرویی کمک میگیرن. کمک گرفتن به خودیی خود که بد نیست؛ در جریان مبارزه علیه داعش دو کشور ایران و آمریکا هم با هم همکاری کردن. کوبانی در مقاومتش از ارتش آمریکا کمک دریافت کرد. اینها از ارزش مبارزاتی گروهها کم نمیکنه. اونچیزی که باعث میشه به نیت گروههای مبارز بدبین بشیم خودباختهگی و از دست دادن استقلال فکری و حرکتیی جنبشها در برابر این نیروهای بزرگتره. برای روشن شدن این موضوع میشه با رجوع به کتاب «سردار جنگل» مرحوم "فخرایی" در صفحات ۳٦۱ و ۳٦۲ و مطالعهی نامهی میرزا به "سفیر کبیر شوروی" و نامهنگاریی بین «احسانالله خان»، «خالو قربان» و «سرخوش» با میرزا کوچک در صفحات ۳۱۹ تا ۳۲٦ همین کتاب یا صفحات ۴۱۴ تا ۴۲٦ کتاب «تاریخ انقلاب جنگل» مرحوم "گیلک" و صفحات دیگهی این دو کتاب راجع به کودتا در جنگل مراجعه کرد.
بهنود میگه: «دکتر حشمت ظرفیتش داشت تموم میشد. دکتر حشمت اهل مداوا بود، اهل کشتن نبود.»
باز هم اینجا اینطور القا میشه که خب پس کسی که اهل کشتن بود کی بود؟ میرزا دیگه.
اما «میرزا بعد از ورود به لاهیجان درنگ را صلاح ندید، زیرا قوای بیست هزار نفرهی دولت در تعقیبش بود و اجبار داشت با آنها بجنگد، در حالیکه قصدش [=میرزا] جنگیدن با قوای دولت نبود و حتیالمقدور از این کار پرهیز داشت.» (فخرایی.۱۷۷)
«طیارات همه جا ما را تعقیب داشت، عدهای قزاق ما را دنبال کرد، جنگ شروع شد. استحکامات ما قوی بود و قزاقان به هیچگونه پیش روی نبودند. میرزا دستور عقبنشینی داد و این عقبنشینی چنان با سرعت انجام گرفت که مجال پیدا نکردند نفراتی که با قزاقان در حال دفاع بودند خبر کنند. به جواهرده [جؤرده/جؤردی] رسیدیم. نهار را آنجا خوردیم، نزدیکیهای غروب قزاقان به ما رسیدند، ما آمادهی دفاع شدیم باز میرزا از مقاومت جلوگیری کرد، دستور فرار باید گفت داد.» (کوچکپور. ۱۹-۲۰)
«تمام افراد نظامی و چریک صف کشیدندو میرزا نطق مفصلی ایراد کرد و گفت ما حاضر به برادرکشی نیستیم و تا جایی که امکان دارد احتضار میکنیم و چون مقصد دور و نامعلوم است کسانی که تاب مقاومت ندارند منت بر ما گذاشته اسلحه را تحویل دهند.» (کوچکپور.۲۱)
بهنود دربارهی فرانسه رفتن و بورسیهی دولت شدن دکتر میگه: «دکتر حشمت تردیدی نداشت که اینو قبول کنه. بریده بود.»
«تردیدی نداشت» یعنی چی؟ یعنی کاملن به امان نامه و قول قراری که باهاش گذاشتن باور داشت.
اما «بعد از رفتن کوچک خان ۲٥۰ نفر با دکتر ماندند و دکتر برای آنان مختصر نطقی کرد که مفاد آن چنین بود:
... آنها در لاهیجان مرا ملاقات کرده و با آنکه گفته بودند قوای خود را به رشت ببرم، این کار را نکردم، با این وصف اگر بخواهیم برویم اول کسی که دچار صدمه و زجر و شکنجه و حبس و بلکه اعدام شود من خواهم بود و خود این مطلب را به خوبی احساس میکنم و می دانم که خطر بیشتر متوجه شخص من است ولی چاره نداریم. من حاضرم خود را فدای شماها بکنم و اگر با این تصمیمی که گرفتهام موافقت کنید البته با شرایطی چند، بهطرف آنها خواهیم رفت تا بعد خدا چه خواهد.» (گیلک.۲۰۹)
این اصرار بیش از اندازهی بهنود به «بریدن»، «خسته شدن» و «تمام شدن ظرفیت» دکتر برای چیه؟ این رو به خودتون میسپرم.
امیدوارم رفقا به سادگی تحتتأثیر رسانهها و ژورنالیسم اختهی ایرانی که برای پول دست به هر تحریفی میزنه قرار نگیرن و خودشون مستقلن در مورد مسایل تحقیق کنن و به نتیجه برسن.
دامؤن لتریج – دیا ما ۱٦
منابع
تاریخ انقلاب جنگل – محمد علی گیلک – ۱۳۷۱
سردار جنگل – ابراهیم فخرایی – ۱۳٥۷
گیلان و خیزش جنگل – افشین پرتو – ۱۳۹۱
نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی-اجتماعی گیلان و قزوین – نایب صادق خان کوچکپور – ۱۳٦۹