سوأکتم
فیشکس می گلو مئن گبؤن
وأکتم
وأکتأر را دکتم
تۋلˇ را مئن وابلشکس می پۋزی
آسمؤن می سر دمیشت
تأرˇ مئی می سر دموت
مهره تۋلˇ سر بدوت
هی بگوت، هی بگوت
تۋل
تأرˇ مئی
توسهٰ دار
.....
دامون لتریج
موردال ما بیس دو
سوأکتم
فیشکس می گلو مئن گبؤن
وأکتم
وأکتأر را دکتم
تۋلˇ را مئن وابلشکس می پۋزی
آسمؤن می سر دمیشت
تأرˇ مئی می سر دموت
مهره تۋلˇ سر بدوت
هی بگوت، هی بگوت
تۋل
تأرˇ مئی
توسهٰ دار
.....
دامون لتریج
موردال ما بیس دو
خودا نؤمی
چند روز پیش دوستی عزیز سؤالی از ما پرسید و در پاسخ به آن سؤال جواب های جالبی شنیدم و دیدم.
سؤال این بود: به نظر شما اسطوره ی گیلانیان ( شما بخوانید کل گیلک ها و نه فقط گیلانیان) چه کسی می تواند باشد. همانگونه که شما هم شاید به پاسخ این سؤال هم اکنون اندیشیده باشید و برای خود پاسخی فراهم کرده باشید خیلی از دوستان پاسخ هایی به این پرسش دادند و همانطور که حتمن حدس می زنید میرزا کوچک بیشترین پاسخ دریافتی بود و افرادی چون پروفسور سمیعی، مرحوم قایقران، گیل گیلان شاه و آرش و دیگران نیز سهمی در پاسخ ها داشتند.
من در پاسخ به این پرسش، از شخصی نام نبردم و امروز قصدم تبیین پاسخم به آن پرسش است.
گیلکان مردمانی هستند که نه تنها خود از تاریخ خود چیزی نمی دانند، بل که تاریخ هم از آن ها خبر زیادی ندارد. در دوران باستان تاریخ اجداد گیلکان (کاس ها و کادوسیان و آماردان و تپوران و ...) در هاله ای از ابهام است و تنها اشاراتی از مورخین در کتب تاریخی به چشم می خورد. در دوران پس از اسلام نیز تاریخ چندانی از گیلکان نمی دانیم جز شرح جنگاوری و دلاوری لشکریان دیلمی و حکومت آل بویه ( که آن ها هم بر سرزمین کاسپین تسلط نداشتند). از دوران پس از صفویه اطلاعاتمان نسبت به تاریخ این سرزمین بیشتر می شود و کمی با خلقیات و آداب مردمان این سامان آشنا می شویم. نهایتن در دوران قاجار و زمان مشروطه است که دیگر گیلکان در تاریخ ایران زمین در هر صفحه ای سهمی دارند از سپهدار تنکابنی تا میرزا و گلسرخی و املاکی و .... .
سؤال من این است که برای چه چیزی نیاز به اسطوره داریم؟ و از آن مهم تر چرا باید در گذشته های دوری که خودمان هم چیزی از آن نمی دانیم به سراغ اسطوره های تاریخی برویم؟ با داشتن اسطوره ی تاریخی چه چیزی به ما افزوده و با نداشتن اساطیری نظیر رستم و اسفندیار و ... چه چیزی از ما کاسته خواهد شد؟
این موضوع که برای جبران کمبودهای خود در تاریخ دنبال قهرمان و اسطوره باشیم جز غرق شدن در گذشته و فراموشی حال و آینده در پی نخواهد داشت. نتیجهی چنین جستوجویی دشمنانگاری دیگر اقوام و دیگر ادیان و دیگر اقوال است و همه را به چشم غریبه دیدن و به همه مشکوک بودن.
«ملتی که تنها به گذشته خود افتخار می کند ، دیگر یک ملت نیست ، یک موزه است»
آری وقتی ما گیلکان (با تمام تاریخ پر فراز و نشیبمان) در گذشتههای دورمان (که نمیتوان از تار بودن آن چشم پوشید) تنها ما را به جستجوی افتخارات واهی میکشاند که تأثیری در سرنوشت امروزین ما ندارد.
رستم و اسفندیار و سیمرغ و سیاوش و دیگر اساطیر ایرانی امروز چه دردی از جامعهی ما دوا میکند که ما بخواهیم در گوشههای مخفی تاریخ گیلان دنبال شخصیتهای اسطورهای باشیم؟ آنهم در بیشینهی موارد در میان پادشاهان و ایادیشان که در واقع نمیتوان از آنها انتظار مردمداری داشت.
به عنوان مثال مرداویج دیلمی که در هزار سال پیش به خیال احیای امپراطوری ساسانی و آیینهای باستانی در اصفهان تاجگذاری کرد سرانجامش چه شد؟ از فرط خشونت و بدرفتاری با زیردستان و جنایت در حق پرندگان و ... در حمام به دست غلامانش به قتل رسید.
مازیار گیلگیلان چه؟ این همه از جانهای مردمان به خاطر کینهی او از اعراب به خاک و خون کشیده شد در آخر نتیجه چه شد؟
من با اساطیر مخالف نیستم. تنها حرف من این است که اساطیر، پادشاهان و خدمتگزاران آنها نمیتوانند باشند. اسطوره نمیتواند کسی باشد که به عنوان حاکم در هر وعدهی غذایی انواع و اقسام اطعمه را حیف و میل میکند اما مردم تحت حکومتش به نان شب محتاجند و به قول م.راما: «تو ندأری بوخؤری/ اوشؤنˇ سک رؤن خؤره». اسطوره نمیتواند شخصی باشد که ارزشهای اخلاقی و انسانی را برای ارضا تمایلات خود و پادشاهش زیر پا میگذارد. اسطوره نمیتواند کسی باشد که برایش «هدف وسیله را توجیه میکند.» حتی شخصیتهایی مانند بردیا و کریمخان زند هم از نظر من نمیتوانند اسطوره باشند.
انسان اسطوره را برای الگوبرداری از اخلاقیات و رفتار و بیان تمایلات و آرزوهایش میپرورد حال آیا به راستی آرزوی ما کشتن هزاران انسان به دلیل عرب بودن، مسلم بودن، ترک بودن، افغان بودن و ... است؟ آیا به راستی آرمان ما به آتش کشیدن هزاران پرنده برای روشن کردن شب و جشن گرفتن است؟
آیا نباید لااقل اساطیر ما مانند آرش باشند که جان در راه آزادی خلق از ظلم و جنایت بیگانه نهاد؟ همچون آرش کدام اسطوره را سراغ دارید که اینگونه باشد؟
حرف آخر اینکه ما گیلکان که میرزا را بسیار دوست میداریم باید بدانیم که میرزا که به حق اسطورهی ماست چگونه بود و در قبال خون انسانها چه احساسی داشت و در مقابل مخالفان خود و عقیدهش چه برخوردی. اگر اسطورهی ما میرزاست و الگوی ما اوست بایستی بیاموزیم که جان انسانها محترم است، آبرویشان محترم است و نباید به راحتی با تهمت و هتاکی آبروی شخصی به زمین بریزد و جانش به خطر بیفتد.
ما همه میتوانیم اسطوره باشیم و هریک، یک میرزا شویم. تنها باید ابتدا اندکی به خود بیاییم.
دامون لتریج (مهرشاد مهدیزاده)
موردال ما چارم 1588
نحوهی قرار گرفتن اسلحه در دست افراد میرزا را با خود میرزا و سردارانش مقایسه بکنید. در
میرزا اسلحه نماد قدرت نیست. بر روی زمین است و میرزا دست خود را بر آن گذاشته؛
یعنی آرمان و تفکر من از گلوله برتر است اما امروز اسلحه برای من وسیله شدهاست.
در افراد جنگل اسلحه اولین چیزیست که وجود دارد. با چنان افتخاری با
اسحله نشانه میروند که گویی"ببین! من تفنگ دارم. باید به حرف من
گوش بدی" ... بههرحال
آگاهی چیز گرانبهاییست و
خیلی سخت به دست میآید. میرزا به دنبال آگاهی ملت بود. میخواست
نشان دهد که مهم مغزیست که بر روی اسلحه قرار دارد. کاش یاران
میرزا و حتی سرداران او اندکی آگاهتر بودند.
با تشکر از پادرا وندیداد عزیز بابت تحلیل قابل تأملشون
شش نکته از دوست عزیزمان شهاب مژدهی دربارهی میرزا کوچک جنگلی:
1-
1- در تاریخ معاصر ایران سه گروه در روابط بین الملل حضور داشتند و
هنوز با گذشت سالها این گرایش ها و راه حل های سیاسی در سطح خارجی هنوز هم وجود
داره :
1. الف: گرایش به غرب و لیبرالیسم
2. ب: گرایش به شرق و سوسیالیسم علمی
3. پ: گرایش به آلمان و فرانسه که نیروی سوم خوانده می شدند که البته خلیل ملکی از 53 تن موسس حزب توده و از موسسین جبهه ملی اول آنرا اصلاح کرده و از زحمتکشان داخل ایرانی به عنوان آلترناتیو سوم یاری می جوید .
میرزا کوچک خان (و حتی بعدها خود رضاخان) از گرایش نیروی سوم بودند . نظریه نیروی سوم و بحث آن از زمان امیر کبیر آغاز شده بوده , درست زمانی که زمام داران به اوج فساد رسیده بودند . در همان زمان چنین شخصیتی در ژاپن هم ظهور کرد اما ژاپنی ها امیر کبیرشان را نکشتند و اینی شدند که هم اکنون می بینید ! اما شوربختانه ما چنین نبودیم !
با این وجود درک درست از فلسفه موازنه منفی در شخصیت ها و رجال روشنفکر ایرانی به رهبری افرادی چون میرزای کبیر و بعدها مصدق شکل گرفته و در انقلاب پنجاه و هفت هم در شعارهایی مانند نه شرقی , نه غربی حضور پیدا کرد (با صرف نظر از نتیجه انقلاب) و اگر به اطراف خودمون دقت کنیم می بینیم که نظریه موازنه منفی فراگیر شده (حد اقل در ظاهر) و رشد فکری در همه اقوام ایرانی به این حد رسیده که شرق و غرب به فکر ملل ایرانی نیستند !
به هر ترتیب این یادگار در گیلان بیشتر از ارای میرزا و مصدق به ما منتقل شده و هنوز جریان ها به آن استناد می کنند.
2- 2- سوسیال دموکراسی در حکومت میرزا کوچک :
میرزا حق رای همه را لحاظ می کرد حکومت شورایی در هر دو نگرش سوسیالیستی و اسلامی اهمیت داشته و گویا میرزا این تشابه رو برای ایجاد وحدت آرا مفید هم می دیده و شکلی از جمهوری رو مطرح می کنند که شاید بعد ها در تفکر روشنفکران ایرانی و نگاه های متفاوت دوران معاصر از رابطه دین و حکومت (مانند شریعتی و . . .) ببینیم.
3- 3- اندیشه جهان وطنی (انترناسیونالیسم) و در هم آمیختگی جهان وطنی اسلامی و سوسیالیستی در جنبش جنگل که میرزا در بیانیه ای چنین مطرح کند که :
"هیچ قومی از اقوام بشر به آسایس و سعادت نائل نمیگردد، به سیر شاهراه ترقی و تعالی موفق نمیشود، مگر به حقوق خود واقف گشته،کاملا ادراک کند که خدای متعال همهی آنها را آزاد آفریده، [و] بنده و ذلیل همدیگر نیستند." و این همان سخنی است که پیش از اسلام برای نخستین بار در فلسفه سیاسی ایران توسط دستور مزدک بامدادان روحانی زرتشتی بیان شده بود و در جاهای دیگر تاریخ اون رو در جنشهای دیگر نظیر بابک خرمدین و سنباد مجوس و شیعه اسماعیلی به رهبری حسن صباح می بینیم.
4- 4- رشد فکری و جهش بی نظیر به سوی دموکراسی که هنوز با شکل درست و اجرای آن دست به گریبانیم و این رو مدیون رضاخان هستیم.
5- 5- روحانیت مردمی که همرنگ و هم لباس و هم رزم مردم شده و عمل گرا بوده و اکتفا به منبر رو کافی نمی دانسته.
6- 6- و حالا برخی پیدا شده اند آرمان این شخص رو با عبدلمالک ریگی و مفاهیم نفرت انگیز دیگری یکی می دانند . غیر از این است که اینها دستپرورده نادانی خود و آلت دست بیگانگان و مزدوران فتنه هستند ؟
شما قضاوت کنید .
خودا نؤمی
گیلکی/گلکی زبان مادری اکثریت ساکنین جنوب دریای کاسپین و رشته کوه البرز است که دارای طیف گسترده ای از گویش ها و لهجه ها بوده و کثرت گویش ها (به دلیل کم نیازی مردم هر منطقه به مناطق دوردست تر)و تفاوت آن ها گاه به حدی می رسد که شنونده (مخصوصن شنونده ی غیرگیلک) گمان می کند که با دو زبان متفاوت مواجه شده است. اما هنگامی که از (به طور مثال) شرق مازندران به شرق گیلان گویش هر منطقه بررسی شود نتیجه ای که حاصل می شود شباهت بسیار زیاد دو نقطه ی نزدیک به هم است (مانند طیف نور).
گیلکی را زبان شناسان از خانواده ی زبان های ایرانی، شاخه ی شمال غربی، گونه ی کاسپینی می دانند که با زبان های لری، کردی و فارسی هم ریشه هستند. البته گمانه ی دیگری نیز وجود دارد که بر طبق آن گیلکی مستقیمن ریشه در سنسکریت کلاسیک دارد.
باری، امروزه (و از دیرباز) به دلیل میانجی بودن زبان فارسی بین مردم فارس زبان با غیرفارس زبانان گیلکی مانند دیگر زبان های ایرانی مثل لری چیزی به نام گویش معیار ندارد و مردم هر منطقه با گویش خود گفت وگو می کنند و البته در گیلان به دلیل ناآشنایی و مهجوری بیش از اندازه ی زبان گیلکی مردم شرق و غرب استان با یکدیگر فارسی هم سخن می گویند و دلیل آن را نامفهوم بودن و سخت بودن زبان طرف مقابل می دانند.
انتظار این است که هر زبانی دارای گویش معیاری باشد که به آن گویش کتابت صورت گیرد و گفت وشنود در رسانه به آن گویش باشد. از آن جایی که تنها رسانه ی مختص گیلک زبانان سراسر دنیا شبکه ی باران می باشد، متأسفانه این گویش معیار خواسته یا ناخواسته کمر به نابودی زبان گیلکی بسته است. به طوری که اولن؛ به جز چند برنامه ی سطحی و یک ربع اخبار و چند تبلیغ مضحک چیز قابل عرضی ندارد و، ثانین؛ همان گیلکی هم (بنا به هر دلیل معقول و نامعقولی) به چیزی که شباهت ندارد گیلکی ست و در واقع کاریکاتوری از گیلکی ست، به طوری که اصولن تمام ساختار جمله در بیان گوینده فارسی و در انتها فعل جمله گیلکی ست.
این گونه معیارسازی برای زبان گیلکی نه تنها ارزش به زبان گیلکی نیافزوده بلکه زبان گیلکی را در چشم غیرگیلک زبانان تا حد گویش و گاهن لهجه ای از لهجه های زبان فارسی تنزل داده است. در حالی که آن چیز که اظهرمن الشمس است، زبان بودن گیلکی در کنار فارسی نیست.
حال چیزی که مسئله ی این نوشتار است گویش معیار در زبان گیلکی ست.
در ابتدا باید گفت داشتن یک گویش معیار برای یک زبان در واقع امری سیاسی ست. یعنی اگر یک زبان، زبان رسمی یک حکومت نباشد اصولن نیازی به تعیین گویش معیار برای آن زبان حس نمی شود. چون در واقع سیاست های حاکم نیازی به آن زبان حس نمی کند و در نتیجه احتیاجی به تعیین گویش معیار نیست.
«هر زبانی باید چهار مرحله را طی کند تا تبدیل به زبان معیار شود.
در مرحلهی نخست، یک گونهی زبانی، به دلایلی که بیشتر جنبهی سیاسی و اجتماعی دارد، انتخاب میشود.
در مرحلهی دوم، برنامهریزان زبانی، با تدوین فرهنگها و واژهنامهها و کتابهای دستور و قواعد املائی و تلفظی، آنرا به یک گونهی زبانی تثبیت شده تبدیل میکنند.
حال باید این گونهی تثبیت شده بتواند در موقعیتهای اداری و آموزشی و حقوقی و ادبی و نظایر آنها، نقشهای گوناگونی ایفا کند. در این مرحله، امکانات سبکی و ساختاری و واژگانی گسترش مییابد.
مرحلهی چهارم مرحلهی پذیرشاست. یک گونهی زبانی، حتی پس از طیّ مراحل مذکور، بدون پذیرش اکثریت جامعهی زبانی نمیتواند منزلت زبان معیار را احراز کند.» (Hudson. 1980. p,34)
در ثانی اگر قرار باشد به زبانی کتب علمی (درچهارچوب همان سیاست های حکومتی) چاپ و نشر شود نیاز به داشتن گویش معیار احساس می شود؛ که این امر نیز برای گیلکی صدق نمی کند.
اما انتقادی که نگارنده به انتخاب گویش معیار دارد درواقع به نوع انتخاب گویش معیار در زبان گیلکی ست.
عده ای به دلیل مرکزیت رشت گویش آن ناحیه را معیار می دانند، عده ای گویش نواحی کوه نشین (گالشی/دیلمی) را به دلیل بکرتر بودن آن، عده ای دیگر گویش منطقه ی ساری را به دلیل اینکه کشاورزی و کشت برنج در آغاز از این ناحیه شروع شده است و به این ترتیب هرکسی برای زبان معیار نظر و عقیده ی متفاوت و متضادی دارد.
ضمنن با انتخاب گویش معیار در واقع واژگان مختلف برای یک فعل، شئ و ... به محاق فراموشی سپرده خواهند شد و این یعنی مرگ تدریجی و تضعیف زبان.
یکی از ویژگیهای بسیار مهمّ زبان معیار بینشان بودن آن است. تمایز میان نشانداری و بینشان بودن مشخصهای زبانی تعریف میشود. زمانی که میگوییم زبان معیار بینشان است به این معنی است که فاقد یک سلسله ویژگیهاست که آنرا از زبان غیرمعیار متمایز میسازد. تراسک (Trask. 1999, p. 290)
در تعریف اصطلاح زبان معیار، این نکته را یادآوری میکند که زبان معیار به هیچیک ازگونههای متفاوت اجتماعی، جغرافیائی و جز آن ربط ندارد و هیچیک از خصوصیات اینگونهها در آن ظاهر نمیشود.
در واقع، وجود هر نوع ویژگی یا خصلتی که بیانگر عامیانه بودن، تعلق به قومیتها و زبانهای محلی باشد زبان را از حالت معیار دور میسازد.
بارچ (Ibid. p, 262) مینویسد که یک گونه ی زبانی، همینکه به گونه ی معیار تبدیل شود، دیگر تنها متعلق به سخنگویانی که در ابتدا آنگونه را به کار می بردند نیست.
حال کدام گویش از زبان گیلکی می تواند چنین ویژگی ای را دارا باشد؟
معیارسازی یک زبان به دو طریق ممکن است صورت گیرد؛ از میان گویشها و گونههای یک زبان، یکی در پرتو پشتوانهی فرهنگی، تاریخی، ادبی و جز آن بهعنوان گونهی معیار انتخاب شود. این روند طبیعی معیارسازی است. (Bartsch. 1987. p,257)
که این روند در حال حاضر توسط صدا و سیمای استان گیلان در حال پیگیری است و مجریان برنامه های گیلکی علنن گویش به کار گرفته شده در برنامه های خود را گویش معیار و اصلی گیلکی می دانند.
راه دیگر معیارسازی تصمیم سازمان های ویژه ی برنامه ریزی زبان است که یک گونه ی زبانی را، به دلایلی برای مدتی کوتاه،به عنوان گونه ی معیار اختیار میکنند.
که این فقره بالکل درباره ی گیلکی صدق نمی کند چون سازمانی برای این کار وجود ندارد.
ذکر این نکته ضروری ست که: «زبان معیار مفهومیاست نسبی. زبان معیارِ مطلق وجود ندارد.» (Milroy,J. & Milroy,L. 1991. p 22)
نمیتوان بین زبان معیار و غیرمعیار خطّ فاصلی کشید. زبان معیار حالتی طیفی دارد. هر گفتار یا نوشتاری ممکن است به زبان معیار نزدیک یا دور باشد. آنچه به عنوان گفتار یا نوشتار قابل مشاهدهاست کنش زبانیِ سخنگویان و جلوهای از جلوههای ساختار انتزاعی و ذهنیاست. همین طبیعتِ نسبی بودنِ زبان معیار است که اصطلاح تقریبن معیار را، که حالت بینابینیِ میان زبان معیار و غیرمعیار را افاده میکند. در جامهشناسی زبان پدیدآوردهاست. (Bartsch. 1987. p,257)
این پیشفرض که زبان ما گیلکیست و گنجینهی واژگانی همهی گویشهای آن متعلق به ماست و اگر یک گویش را نمیفهمیم یاد بگیریم و واژگانش را واژگان خود بدانیم.
آن وقت لازم نیست همه یه یک گویش بنویسیم. کافیست راه دیالوگ را نبندیم و تنبلی و خودخواهی خود را با جملهی «من گویش فلان شهر را نمیفهمم» توجیه نکنیم.
هرکس با هر گویشی از زبان گیلکی، بنویسد، بخواند، فیلم بسازد، سایت و وبلاگ راه بیندازد، در کوچه و خیابان حرف بزند، موسیقی کار کند، بنویسد و بخواند. این همان جنبش اجتماعی و رنسانس فرهنگیست که گیلکان در دوران زوال اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی خود به آن نیاز دارند. (وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک کی طلبد، امین حسن پور)
با توجه به مسائل گفته شده و با توجه به اینکه سیاست های دولتی ایران نیازی به تعیین گویش معیار برای زبان گیلکی را مفروض نداشته و نیازی به این امر احساس نمی شود این گزینه بهترین راه حل برای زبان گیلکی ست.
با پیگیری این اصل که هر گیلکی با هر گویشی با هم زبان دیگر خود به گویش خود سخن بگوید و برای یادگیری واژه های متفاوت گویش طرف مقابل خود تلاش کند به مرور باعث آشنایی گیلکان با گویش های دیگر خواهد شد و اینگونه می توان به گویش معیاری بینشان دست یافت که دیگر رنگ و بویی از گویش های محلی ندارد و فراتر از گویش های منطقه ای ست.
منابع:
زبان معیار چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ والی رضایی. دانشگاه امام حسین (ع)
وضعیت غیرکلاسیک، راه حل غیرکلاسیک کی طلبد. امین حسن پور
دۊنیایه نوأنه، هێنˇ وأسر مێ کارؤنه رچأیته مننئم
نوأ نوأ پێش بؤر دره، تا نبۊن یه دفأ یته هکشێ خنده بؤنم
هی مهره دسنگال زنه، هی می دێمه چێک گێره، هی مهره وێلێسکێن گێره
دؤنه وؤسۊسأرمه'، هنده مهره دخشأره
هێتؤ چک ؤ لنگ زأدرم اۊنˇ بۊن، سرنگۊن وێلانؤنه، هێتؤ اێماله کۊنه
وناله نفس بکشم، ددار لگددمۊج دره
دئه جؤن نمؤنسه، وأکته'م، فۊچۊرده'م، دپلخسه'م
می دسبرس نێیه، نهویره اێنˇ شارگه زأنابؤم تا هم خؤره رأتابؤم، هم شاید دبخؤنه رأتانم
سرنگۊن دۊنیا، بترکێ رأتابێم
Dunyăyө Nөvänө,Hin ө Väsөr Mi Kărön'ө Rөc'äytө Mannëm
Nөvä-Nөvä Piš Bör Dөrө, Tă Nөbun Yө Dөfä Yөtө Hakөši Xөndө Bönөm
Hay Mө'rө Dөsөngăl Zөnө, Hay Mi Dim'ө Cik Girө, Hay Mө'rө Viliskin Girө
Dönө Vösusärөm'ä, Handө Mө'rө Dөxšärө
Hitö Cak ö Lөng Zä'dөrөm Un ө Bun, Sarnөgun Vilă'nönө, Hitö Imălө Kunө
Vөnălө Nөfөs Bakөšөm, Dөdăr Lөgөd-Domuj Dөrө
Dë Jön Numönөsө, Väkөtäm, Fucurdäm, Dөpөlxasäm
Mi Das Barөs Niyө, Navөyrө In'ө Šăragө Zä'nă böm Tă Hөm Xörө Rät'äböm, Ham Šăyөd Dëbөxönө Răt'ănөm
Sөrnөgun Dunyă, Batarki Răt'äbim
پیشگفتار: حرف هایی بود که باید زده می شد و بالأخره فرصتی دست داد تا نوشته شود و نشر یابد. اما برای جلوگیری از خستگی و فرار از متن طولانی در چند بخش این گفتار را منتشر می کنم تا با حوصله و علاقه ی بیشتر بخوانیدشان.
پیشگفتار بخش سوّم: می توانید از این جا بخش اوّل و دوّم را بخوانید.
امّا در این بخش جمع بندی گفته ها و دو هدیه برای شما ... .
با تجزیه شدن منطقه به مناطقی کوچکتر از آن چه امروز هست راه برای جولان دادن به دزدان برای چپاول بیشتر منطقه فراهم و دست صاحبان اصلی ثروت در منطقه هرچه بیشتر از مایملکشان کوتاه می شود و آن چه نصیبشان می شود عزیزان مرده و مُلک ویران است.
اما آیا می توان ملّتی را از حق تعیین سرنوشت خویش بازداشت؟
باری، در زمانه ای که سرتاسر قارّه ی اروپا به لزوم اتّحاد و نگاه فرانژادی برای موفقیت و پیشرفت دست یافته و با وجود تمام اختلاف نظرهای چندساله ی اخیر همچنان سعی در ادامه ی راه دارند بر ماست که در عین احترام به حقوق حقّه ی اقوام قدم در راه اتّحاد نهاده و سعی در کنار نهادن کدورت های وارد شده نماییم تا اولن؛ این منطقه بیش از این رنگ خون به خود نبیند؛ و ثانین؛ داشته های مردمان از زندگی مردم خارج نشود.
تمام انسان ها از یک نژادند (خواه از نژاد آدم، خواه از نژاد شمپانزه) و اختلافاتی که امروزه به نام نژاد زرد و سفید و سیاه و ... و زیرشاخه های متنوع آن شاهدیم و طبق آن هر قومی می تواند ادعای نژادی جداگانه و متمایز نماید ابزاری ست برای سلطه بر طبقه ی محروم و ستم کش و سوءاستفاده از ناآگاهی های توده برای هر چه بیشتر به بند کشیدن انسان ها.
بایستی با عزمی همگانی ذهن خفته ی مردم را از خواب غفلت چند صد ساله بیدار کرد تا مردم مسیر حقیقی را برای تحقق ارزش های اصیل انسانی که همانا آزادی و برابری است یافته و قدم در این راه بنهند و به دور از کینه ورزی ها و دشمنی های توخالی برای آزادی نوع بشر تلاش کنند.
***
در انتها دیالوگ پایانی فیلم دیکتاتور بزرگ اثر جاودانه ی چارلی چاپلین را تقدیم می کنم به تمامی نوع بشر:
«من متاسفم، اما نمیخواهم امپراتور شوم. این کار من نیست. من نمیخواهم به کسی دستور دهم یا جایی را فتح کنم. من دوست دارم به همه کمک کنم، اگر امکانی باشد یهودی، بیدین، سیاه، سفید. ما همه میخواهیم به همدیگر کمک کنیم، نوع بشر چنین است. ما همه میخواهیم در شادی یکدیگر زندگی کنیم، نه در رنج و بدبختی یکدیگر، ما نمیخواهیم از یکدیگر متنفر باشیم و همدیگر را تحقیر کنیم، در این دنیا اتاقی برای همه یافت میشود و زمین نیک غنی است و میتواند برای همه غذا فراهم کند. شیوه زندگی میتواند آزاد و زیبا باشد.
اما ما راه را گم کردهایم
حرص و آز روح بشر را مسموم کرده، دنیا را پر از تنفر کرده، ما را در بدبختی و خون غوطهور کرده است. ما سرعت را بالا برده؛ ولی خودمان را محبوس کردهایم. ماشینآلات با تولید انبوه ما را نیازمند کرده است. دانش ما را بدگمان کرده، هوشمان سخت و نامهربان گشته است. ما بسی فکر میکنیم و بسیار کم احساس. بیش از ماشینآلات، ما محتاج انسانیت هستیم. بیش از هوش محتاج مهربانی و ملایمت. بدون این کیفیات، زندگی خشن میشود و همه چیز از دست میرود. هواپیما و رادیو ما را به هم نزدیک کرده است. طبیعتِ اصلی این اختراعات برای نیکی بشریت فریاد میزند، برای برادری جهانی برای یگانگی همه ما فریاد میزند. حتی اکنون صدای من به گوش میلیونها نفر در جهان میرسد، میلیونها مرد، زن و کودک ناامید، قربانیان سیستمی که باعث میشود بشر شکنجه کند و مردم بیگناه را به زندان بی اندازند.
به کسانی که صدای مرا میشوند، میگویم: «ناامید نشوید».
رنجی که اکنون در بین ماست گذر حرص آدمی است، تلخی بشری است که راه پیشرفت انسان او را میترساند. نفرت آدمی میگذرد و دیکتاتورها میمیرند و قدرتی که از مردم میگیرند به مردم باز خواهد گشت و تا زمانی که انسانها میمیرند، آزادی نابود نخواهد شد. سربازان! خود را به دست ددمنشان نسپارید، انسانهایی که شما را تحقیر میکنند، در بند میکشانندتان، کسانی که زندگی شما را کنترل میکنند، به شما میگویند که چه کار کنید، چه بنوشید، چگونه بی اندیشید و چگونه احساس کنید. کسانی که شما را شرطی میکنند، رژیم غذایی میدهند با شما مانند احشام رفتار میکنند و از شما بهعنوان گلوله توپ استفاده میکنند. خود را به دست انسانهای غیرطبیعی نسپارید، مردان ماشینی با ذهن ماشینی و قلب ماشینی! شما ماشین نیستید! شما احشام نیستید! شما انسانید! شما عشق به انسان در قلب خود دارید.
شما نفرت نمیورزید؛ تنها بیعشقان متنفرند، بیعشق و غیرطبیعی. سربازان! برای بردگی مبارزه نکنید! برای آزادی بجنگید! در فصل هفدهم سنت لوک نوشته شده: «قلمروی خداوند در میان انسانهاست» نه یک انسان و نه گروهی از انسانها، بلکه همه انسانها، در شما، شما مردمی که قدرت دارید؛ قدرتی که ماشین بسازید؛ قدرتی که شادی پدید آورید. شما مردمی که قدرت دارید تا زندگی را آزاد و زیبا کنید تا این زندگی را پر از حادثه کنید. سپس به نام دموکراسی، اجازه دهید آن قدرت را استفاده کنیم! متحد شویم. یگانه! برای یک دنیای جدید مبارزه کنیم، دنیای آراستهای که به همه انسانها اجازه میدهد کار کنند که به شما آینده و امنیت دوره سالمندی میدهد. با وعده این چیزها، دژخیمان به قدرت میرسند؛ ولی آنها دروغ میگویند. آنها به وعدههای خود عمل نمیکنند و هرگز نخواهند کرد. دیکتاتورها خود را آزاد میکنند؛ ولی مردم را برده میکنند. اکنون، مبارزه کنیم برای رسیدن به آن وعدهها! مبارزه کنیم برای آزاد کردن دنیا، برای از بین بردن موانع، برای دور کردن حرص و آز، نفرت و ناشکیبایی، مبارزه کنیم برای جهان منطقی، جهانی که علم و پیشرفت به شادی انسان میانجامد. سربازان! به نام دموکراسی متحد شویم.
هانا! صدای مرا میشنوی؟ هرجا هستی نگاه کن هانا! ابرها به حرکت در میآیند؛ خورشید میدرخشد. ما از تاریکی به روشنایی میرویم. ما به جهانی نو وارد میشویم. دنیایی مهربانتر، جایی که انسانها بر فراز نفرت خود، حرص خود و ددمنشی خود قرار میگیرند. نگاه کن هانا! به روحِ انسان بال داده شده است و بالاخره او پرواز را آغاز میکند، به سوی رنگینکمان پرواز میکند به سوی نور امید، به سوی آینده، آینده ی باشکوه متعلق به توست، به من و همه ما. نگاه کن هانا! نگاه کن.»
به عنوان حسن ختام نیز آهنگ Civil War از گروه راک G’N’R تقدیم می شود به تمام خسته گان از جنگ و دلزده از مصائب آن.
"What we've got here is failure to communicate.
Some men you just can't reach...
So, you get what we had here last week, which is the way he wants it!
Well, he gets it!
N' I don't like it any more than you men." *
Look at your young men fighting
Look at your women crying
Look at your young men dying
The way they've always done before
Look at the hate we're breeding
Look at the fear we're feeding
Look at the lives we're leading
The way we've always done before
My hands are tied
The billions shift from side to side
And the wars go on with brainwashed pride
For the love of God and our human rights
And all these things are swept aside
By bloody hands time can't deny
And are washed away by your genocide
And history hides the lies of our civil wars
D'you wear a black armband
When they shot the man
Who said, "Peace could last forever."
And in my first memories
They shot Kennedy
An' I went numb when I learned to see
So I never fell for Vietnam
We got the wall of D.C. to remind us all
That you can't trust freedom
When it's not in your hands
When everybody's fightin'
For their promised land
And
I don't need your civil war
It feeds the rich while it buries the poor
Your power hungry sellin' soldiers
In a human grocery store
Ain't that fresh
I don't need your civil war
Look at the shoes you're filling
Look at the blood we're spilling
Look at the world we're killing
The way we've always done before
Look in the doubt we've wallowed
Look at the leaders we've followed
Look at the lies we've swallowed
And I don't want to hear no more
My hands are tied
For all I've seen has changed my mind
But still the wars go on as the years go by
With no love of God or human rights
'Cause all these dreams are swept aside
By bloody hands of the hypnotized
Who carry the cross of homicide
And history bears the scars of our civil wars
"WE PRACTICE SELECTIVE ANNIHILATION OF MAYORS AND GOVERNMENT OFFICIALS
FOR EXAMPLE TO CREATE A VACUUM
THEN WE FILL THAT VACUUM
AS POPULAR WAR ADVANCES
PEACE IS CLOSER" **
I don't need your civil war
It feeds the rich while it buries the poor
Your power hungry sellin' soldiers
In a human grocery store
Ain't that fresh
And I don't need your civil war
I don't need your civil war
I don't need your civil war
Your power hungry sellin' soldiers
In a human grocery store
Ain't that fresh
I don't need your civil war
I don't need one more war
I don't need one more war
Whaz so civil 'bout war anyway
یکی از اصطلاحات در زبان فارسیِ گفتار در هنگام دور کردن شخصی از خود اصطلاح «بزن به چاک» است. هنگامی که کسی مزاحمتی برای شخصی ایجاد می کند از لفظ «بزن به چاک» برای راندن مزاحم (چه دوستانه و چه دشمنانه) استفاده می شود.
حال این چاک کجاست؟ آیا مکانی خوب است؟ بر طبق قاعده نباید جای خوبی باشد، زیرا که شخص مزاحم را به مکان خوبی حواله نمی دهند و برعکس او را به مکانی نامناسب می فرستند.
در زبان گیلکی «چاک» یعنی دشت. جایی که گله را برای چرا به آن جا می برند.
پس وقتی از دست کسی کلافه می شویم و می خواهیم از دست او رهایی بیابیم او را به چهارپایان تشبیه کرده و او را دعوت به رفتن به چرا می کنیم؟
آیا «بزن به چاک» به معنای: برو به مکان چرا است؟ یا معادل دیگری دارد؟
آمو نیشنیم خؤنه ؤ أمی محل ؤ شأرˇ مئن گیلکی گب زنیم (کلمجین یا شیرین، شیونˇ قؤلی) ایمأ یته دئه گیلک یئنیم ؤ اونˇ گبˇ ویشتری أمه ره هلی نبونه، ایمأ جنگ شورؤ بونه. این گونه می گیلکی اصیله اون گونه می شی اصله.
آقا جان اصل اینه گه همه گیلکی گب بزنیم.
مرکه سوئیس مئن چنته رسمی زوؤن دأره أندی جنگ ؤ دعوا نأرن ایمأ آمو یته زوؤن دأریم مننئم کسنˇ أمره' کنار بی ایم.
1. تحصیل به أمی ماری زوؤن یته خوجیر خاوه گه فعلن عملی نیه پس نخأنه اونˇ غورصه' بوخؤریم.
2. اگرن قرار ببون تحصیل به گیلکی را دکئه (گه أمی همه نأجه هینه) چی عیب دأره هم خورتاو طرف ببون ؤ هم خورخؤس ؤ هم گالشی؟
آقا معیار چاؤتنˇ جا بی اید ایلجار بؤنید، ایسکلئه هخسأی بؤنین تونین ناقلن ایپچه شیمی غیرهمشأری گبؤنن بفأمین.
ولله سخت نیه فقط وأ هخسأی بؤنین.
شیمی شأر اسه' موهم
نیه، می شأر اسه' موهم
نیه، اونچی گه موهمه هسأ گیلکیه نأ خورتاو ؤ خورخؤس ؤ ... .
یته وؤت پئروز (پریروز) بوخؤندم گه کورد ؤ لورانˇ تفاوت بؤ، پور خورم بؤ. یته این بؤ:
یته کورد، کوردان زوؤن ؤ فرهنگی تؤفیرؤنه خوشؤنˇ پیلگی جی دؤنه ولی یته لور ای تؤفیرؤنه ایتؤ یئنه گه جودا ایسن لوران.
چندی أمه ره مؤنه. نأ؟
ولله ایته چی تؤفیر أمی زوؤنˇ رئه نعمته. ایسه هی بگید نأ مه ره هلی نبونه. خیلی معذرت خأنم ولی می کلˇ سر فدا. خا چی بؤنیم؟ چون خؤره تنبلیم وأ همه چئه بزنیم دؤسأنیم؟
ایسکلئه هخسأی بؤنیم
هیچ ایراد نأنه مو لاجؤنی ئنˇ موسؤن ندأنه جأ بنویسم نأنه یا رشتی ئنˇ موسؤن کمته جأ بنویسم کویته
هوتؤ گه کین دیمن بونه
لاجؤنی نی تونه می موسؤن بگون خؤرم ؤ نگون خؤنم ؤ رشتی نی تونه بگون بئیتم ؤ نگون بیگیفتم
أمی تنبلیه دبخؤنˇ کول ننیم ؤ قبول بؤنیم گه نیشتیم آسمؤنˇ جی أمه ره راه حل بیه.
والسلام
خودا نؤمی
متن زیر نوشته ی دوست عزیز و نادیده ام مهدی گلپور خطاب به مدیر کل آموزش و پرورش استان گیلان (و دیگر مسئولین و دلسوزان) است که به نکته ای مهم اشاره شده و امید داریم مسئولین چاره ای بی اندیشند.
شما رو به مطالعه ی این متن دعوت می کنم:
همه ی اون چیزی که شیمی
زاکان خوشانه مدرسه ئانه میان درباره ی زبان ِ گیلکی یاد گیرن هَن چند خطی ایسه که
عکسه دورون دینید. همین.
پارسال در اَ باره بنوشتیم و الانم که مدرسه ئان بازا بوسته وقت مناسبی ایسه که
دوباره اون مطلبا بازنشر بوکونیم و یادآوری بوکونیم .
سخنی با مدیر کل آموزش و پرورش استان گیلان همه ی هیچ!!!
گویش اصلی مردم گیلان *گیلکی*است و گویشهای دیگری نیز در بعضی مناطق گیلان وجود دارد .
در نواحی غربی و شمال غربی گیلان که تالش نشین است گویش*تالشی* و در مناطق کوهستانی گویش *دیلمی* رایج است .
در برخی مناطق آستارا و
تالش و رودبار زبان *ترکی* هم متداول است.
گیلکی: گیلکی از گویشهای ایرانی است (برخی محققان گیلکی را یک زبان میدانند) که در
قسمت گیلان و دیلمستان متداول بوده و هنوز مردم استان گیلان آن را در گفتار به
عنوان زبان مادری خود به کار میبرند . گیلکی مشتمل بر دو گویش متمایز در دو ناحیه
غربی و شرقی است (بیه پس و بیه پیش) یکی گویش رایج در رشت و بندرانزلی و لشت نشا و
صومعه سرا و کوچصفهان و دیگری گویشی که در لاهیجان و لنگرود و رودسر متداول است.
زبان گیلکی از خانواده ی زبان پهلوی است . واژه های زیادی در گیلکی وجود دارد که ریشه در زبان پهلوی دارد . مانند کلمه ی *کفتن* که در فارسی *افتادن* و در پهلوی *کفتن* است و یا کلمه ی *واش* در گیلکی که در فارسی به معنای *علف* و در پهلوی همان *واش* است . واژه ی *دیم* به معنای *چهره و رخسار* ریشه ی اوستایی دارد و در منابع قدیم فارسی دری استعمال میشده است ولی اکنون دیگر رایج نیست در حالی که در گیلکی همچنان متداول است .
با وجود اهمیت زبان گیلکی و قدمت تاریخی آن متاسفانه در سالهای اخیر بسیار از واژگان گیلکی به بوته ی فراموشی سپرده شده است که علت آن متداول شدن زبان فارسی در فرهنگ اکثر خانواده های گیلانی است.
چیزی که بوجور ِ جا بیدایید و بخوادید: درس ِ 9 از کتابِ استان شناسی گیلان بو که الان در دبیرستانای گیلان به شیمی زاکان تدریس به .
یعنی همه ی اون چیزی که شیمی زاکان درباره ی خوشانه زبانِ اساطیری و اجدادی یاد گیرن هَن بو!!
هَمَش 12 خط در یک ورق !!!
12 خط درباره ی ایتا اقیانوس!!!
12 خط آموزش دَئَن درباره ی اقیانوس یعنی هیچ !! اون چیزی که کتاب ِ میان بنوشته یعنی همه ی هیچ!!!
اگر اَن کیتاب قرار بو که در همه ی کشور تدریس ببه هیچ ایرادی ناشتی که اَقَدَر کوتاه درباره ی زبان گیلکی توضیح داده ببه . زاکای بقیه اقوام ِ ایرانی همینقدر هم درباره ی امی زبان بدانن کفایت کونه . هَتویی که امی زاکان هم اگر همینقدر درباره ی کوردی یا تورکی یا بلوچی بدانن اوشانه ره بَسته . ولی اَن کیتاب فقط در دبیرستانای امی استان درس داده به .یعنی فقط زاکای گیلک اَن کیتابا خوانن. پس لازم بو که خیلی گسترده تر درباره ی خوشانه زبان بدانن و بخوانن !
اَتویی واقعا احساس کونید شیمی زاکان چیزی درباره ی خوشانه زبان یاد گیرید ؟
آخر چی معنی دهه که ایتا زاکی که اونه زبان ِ مادری و بومی و جد و آبادی گیلکی ایسه در باره ی خو زبان فقط 12 خط آموزش بیدینه ؟!!
درباره ی تالشی وضع از
اَن هم بدتر ایسه و فقط 3 خط !!!!!! آموزش دینه.
البته باید شکر بوکونیم که حداقل دو تا موضوع ِ مهم در هَن متن کوتاه ِ میان عنوان
بوبوسته :
1- برخی محققان گیلکی را زبان میدانند و نه یک گویش ..
2- به علت متداول شدن زبان فارسی در فرهنگ خانواده های گیلانی بسیاری از واژگان گیلکی به بوته ی فراموشی سپرده شده است ...
زبان گیلکی به شدت در معرض خطر ایسه . کمی امی دور و برا نیگا بوکونیم متوجه بیم که هر روز استفاده از گیلکی در گفتار ِ مردمِ جامعه کمترا به .متاسفانه خیلی از پِئر و ماران ( به خصوص نسلای جدید ) نه تنها علاقه ای نارن که اوشانه زاک گیلکی یاد بیگیره حتی به شدت سعی کونن که زاکانَ از گیلگی شونوفتَن هم دورا کونن !! حتما شِمِره هم پیش بامو که ایتا تازه زاک ِ وَر ایتا کلمه ی گیلکی بوگوفتابید و اون زا ک ِ مار شَمَره بوگوفته : پیشِ بچه ی من گیلکی حرف نزن !! لهجه میگیره !!!!
البته الان مدتی ایسه که دینیم کم کم اَن وضع در حال ِ تغییر ایسه . به خصوص میان ِ خانواده های طبقه روشنفکر و همچنین بخشی از خانواده های طبقه ی متوسط شهری که پئر و مار تحصیلکرده ایسید .
خُب خانواده کَرا کم کم متحول به و امید ایسه که با کمک ِ اَجور خانواده ها بقیه ی مردوم هم به گیلکی گب زئن تشویق ببید .
ولی اَن کار نیاز به کمک ِ سیستم ِ آموزشی هم داره . فعلا در امی مملکت علیرغم اینکه طبق قانون اساسی اَ امکان وجود داره که در مدارس ِ هر استان به زبان ِ هون استان تدریس صورت بگیره ولی به هر علت اَن کار انجام نبه .
تنها درس و تنها کتابی که به طور اختصاصی در باره ی گیلان ایسه و فقط به گیلان ِ دانش آموزان تدریس به هَن کتاب ِ *استان شناسی گیلان* ایسه که در مقطع دبیرستان تدریس به .
اگر
نخائیم امی زبان هم مثل ِ بعضی زبانهایی که از بین بوشایید - و الان هیچ متکلمی
نارید - از بین بشه باید امی آموزش و پرورش کمک بوکونه .
چه اشکالی داره که مدیر کل آموزش و پرورش استان گیلان دستور بده که در همه ی
دبیرستانهای گیلان اَ کیتاب باید به زبان ِ گیلکی تدریس ببه ( و یا به گویشِ هون
منطقه مثل تالشی یا دیلمی یا ...) ؟؟؟ نه تنها اشکال ناره بلکه ایتا خدمت ِ بزرگ
هم ایسه .
البته باید حتما گفته ببه که انصافن درنوشتن ِ هَن کیتاب خیلی زحمت کشیده بوبوسته . امان گیلکان آدمای منصفی ایسیم و همیشه در کنار ِعیب و نقص ِ ایتا کار به خوبیای ِ اون کار هم توجه کونیم و بابتش تشکر کونیم . در بخش تاریخش اَمی زاکان یاد گیرید که اوشانه استان و منطقه و اوشانه آبا و اجداد در طول تاریخ ِ قدیمی ِ خودشان ( که از قوم آریایی هم پیشتر بون ) هیچوقت مستعمره و بنده ی هیچ حکومتی نوبوستایید . همیشه خود مختار و آزاد و با اختیار بوبوستایید . وقتی ایتا زاک ِ سوماسرایی هَن کیتاب ِ میان خوانه که سربازان ِ گیلانی در تولم شهر (بخشی ازالان ِ سوماسرا) حتی ارتش ِ مغولا شکست دهید و اوشانه فرمانده یَ به درک واصل کونید( قُتلُغ خان امیر الامرای سپاه ِ مغول ) به خو تاریخ افتخار کونه... هتویی ایتا زاک ِ لاجونی و یا انزلیچی و یا تالشی و یا رشتی وقتی در هَن کیتاب فهمه که چقدر اونه منطقه تاریخ ِ پور افتخاری بداشته به خو شهر و منطقه افتخار کونه .
چند تا از پیله کسانِ گیلان هم معرفی بوبوسته . دو سه تا ضرب المثل و چند بیت شعرِ گیلکی هم داره . آمار و اطلاعات ِ خوبی به زاکان یاد داده به . جداول ونموداران و عکسای خوبی داره که نشان دهه برای تهیه ی اَن کتاب خیلی زحمت بکشایید و خیلی کار ِ کارشناسی بوکودایید .
ولی
انصافا درباره ی زبان ِ گیلکی در اَن کتاب کم توجهی بوبوسته.
فکر کونم خیلی گب بزام . خا چی بوکونم؟ می دیل سوجه می زبان ِ ره . دانم که شما هم
هتویی ایسید .
دِ تماما کونم .فقط دو تا بندِ میان می گبا جمعبندی کونم و البته به فارسی گویم که اگر خودا یاری بوکود و ایتا مسئول و دست اندرکار هم بتانست می نوشته یَ بیدینه متوجه ببه :
1- با توجه به اینکه کتاب ِ درسی * استان شناسی گیلان * تنها در استان گیلان تدریس میگردد و مهمترین هدف از تدوین و تدریس این کتاب آموزش فرهنگ ِ بومی ِ گیلان به دانش آموزان گیلانی و آشنایی آنها با اوضاع تاریخی اجتماعی فرهنگی استانشان است تا در آینده که تبدیل به مدیران و مسئولین فردای این مرز و بوم گردیدند بتوانند با نگاه عمیق و آشنا به رفع مصائب آن قدم بردارند . از مدیر کل آموزش و پرورش استان گیلان انتظار داریم با اندیشیدن تمهیدات لازم و انجام هماهنگیهای مورد نیاز ترتیبی اتخاذ گردد که کلاسهای تدریس این درس در دبیرستانهای استان گیلان با زبان گیلکی تشکیل گردیده و تدریس فرهنگ ِ بومی این استان به دانش آموزان هر منطقه با گویش همان منطقه صورت پذیرد .
2- قشر زحمتکش و فرهیخته و بی مدعای ِ فرهنگی و معلم و دبیر میتواند کمک شایانی در احیای گپ و گفتِ گیلکی در محاورات اجتماعی داشته باشد . از این عزیزان علی الخصوص دبیرانی که مشغول به تدریس درس * استان شناسی گیلان * هستند استدعا داریم با توجه به اینکه موضوع زبان گیلکی در این کتاب در حداقل ممکن گنجانده شده است تلاش نموده و با استفاده از دانسته های گرانبهای خود و مطالعه و جستجو در جهت کسب منابع بیشتر و ارائه آنها در کلاسهای این درس و تکلم به زبان گیلکی ( و یا گویش همان منطقه ) در کلاسهای این درس گامی بزرگ در زنده نگهداشتن و فراگیر شدن ِ زبان گیلکی در میان نسل امروز و فردای ما داشته باشند . اگر چه هنوز چنین دستوری از مراجع مربوطه به آنها ابلاغ نگردیده است ولی معلمین محترم و باذوق میتوانند با ابداع و ارائه ی روشهای تدریس نوین در کلاس و ارایه و انتقالِ این پیشنهادات به مسئولین ِ تصمیم گیرنده و استفاده از روشهای ارزشیابی ِ کیفی در بارِم ِ نمرات امتحانات ِ درون کلاسی ِ این درس کمک شایانی به احیای زبانِ در خطرِ انقراضِ گیلکی نمایند .
شیمی کوچیکم : مهدی گلپور مرکیه-هجدهم کورچ ما 1588 دیلمی (گیلکی) - دوم مهر 1393 شمسی
پی نوشت : جملاتی که در این متن آمده عینا مربوط به متن درس کتاب سال تحصیلی 92-93 بوده . متاسفانه در چاپ جدید برای سال تحصیلی جدید مشاهده میشه که برخی تغییرات در متن اعمال شده . مثلا عبارت ِ " برخی محققین گیلکی را یک زبان میدانند "حذف شده و در بعضی جملات به عنوان "زبان" و در برخی دیگر از جملات به عنوان "گویش" مطرح میشود و تکلیف دانش آموز دراین باره مشخص نمیشود.