انقلاب زیستی
قرن بیست و یکم قرن مصرف و مصرف و مصرف. قرنی که بشر ناتوان از تولید است؛ تولید ضروریات زندگیاش. بشر قرن بیست و یک، آنچنان اسیر مصرف و نمایش است که وقت سر خاراندن ندارد، و وقت تفریح.
بشر قرن بیست و یکم ناتوانترین نسل نوع بشر است؛ با وجود تمام پیشرفتهای دانش و تکنولوژی، با وجود تمام اختراعات و اکتشافات، امروز بشر ناتوانترین نسلْ در تمام تاریخ بشریت است، چرا که از تولید عاجز است و از زندگی محروم. چنان اسیر ماشین است که از انجام سادهترین امور (به تنهایی) عاجز است. سلطهی ماشینیسم بشر را تبدیل به کودکی کرده که حتی اختیار خوردن خود را نیز ندارد.
شرکتهای بزرگ غذایی، با هدف کسب سودِ هر چه بیشتر، ذائقهی بشر را تغییر داده و باعث نابودیی تنوع تولیدات غذاییی بومی، و یکسانسازیی فرآوردههای کشاورزی شدهاند. با سخت کردن زندگی برای کشاورزان و اعمال فشار بر روی آنها کاری کردند که کشاورزان محصولات مرغوب، سالم و متنوع گذشته را با محصولات نامرغوب، معمولی، تراریخته و پرمحصول و در نتیجه سودده جایگزین کنند تا از این طریق شاید بتوانند زندگیی مرفهتری داشته باشند.
زندگیی شهری و آپارتماننشینی، چنان بشر را از طبیعت دور کرده که نتیجهی پناه بردن بشر به دامان طبیعت، برای آرامش و تجدید قوا برای انجام وظایف شغلی چیزی جز کثافت نیست. حتمن در گردشهای خود در طبیعت با کثافتکاریهای بشر برخورد داشتهاید.
فرهنگ غالب بشر را تبدیل به عروسکی کوکی کرده که آماده به رقصیدن با هر سازیست که سیستم مینوازد. چه بپوشد، چه ببیند، چه بشنود، چه بخورد و کجا برود. تا جایی پیش رفته است که سادهترین انتخابهای مستقلانه را نیز غیرمعمول و دیوانهوار جلوه میدهد. با خطی کردن و سادهسازیی بیمارگونهی همه چیز و مخصوصن هنر، خلاقیت را از انسانها گرفته و بشری را که خلاقیت او را انسان کرده بود تبدیل به موجودی کرده که دیگر در هیچ زمینهای نظر متفاوت ندارد و تنها میتواند در همان گزینههای پیشنهادیی سیستم گزینش کند، چه در سیاست، چه در پوشاک و هنر و چه در شیوهی زیست.
به جایی رسیدهایم که انسانها حتی در درون خانههایشان حال نگهداری از یک گیاه و مراقبت از آن را ندارند، و به عنوان نوعی مدْ همه هواخواه کاکتوس شدهاند، شاید چون به مراقبت کمتری نسبت به دیگر گیاهان نیاز دارد، این در حالیست که پدربزرگان ما در محیطی سبز و شاد، با فرهنگ زیستی و غذاییی سازگار با محیط خویش میزیستند و زندگیی ماشینیی نسلهای جدیدتر برایشان ملالآور بود.
به دلیل این تغییر وسیع و بدون اندیشه، امروز شاهد افزایش افسردگی، انواع بیماریها و ناتوانی در رفع نیازهای روزمرهی خود هستیم. تخصصی کردن همه چیز یکی از مواردیست که ما را به این بیماری دچار کرده و ما را نسلی ساخته که اگر در کار تخصصیی خود نباشیم عملن هیچ نیستیم و این تخصص ماست که به ما زندگی میبخشد و ما هویت ما را شکل میدهد.
آهن و دود چنان ما را با خود بیگانه کرده که ناامیدانه، نجات خود را از عوامل این ازخودبیگانهگی گدایی میکنیم. چگونه ممکن است کسانی که ما را به این روز انداختهاند، نجاتبخش ما باشند، کسانی که به ما به چشم موشِ آزمایشگاهی، جاده باز کن و اسکناس مینگرندْ هرگز حاضر به نجات ما از بردگیی مدرن نیستند. چه، آزادیی ما به معنای پایانِ دوران خوشیی آنان است؛ خودتان را جای آنان بگذارید و واقعبینانه پاسخ بگویید؛ حاضرید؟
نتیجهی صنعتیسازیی افسارگسیخته و بدون پشتوانه، نابودیی ماست، با ادامهی این روندْ کرهی زمین، تنها مکان واقعیی قابل زیست برای بشر، قطعن نابود خواهد شد و آنگاه شاید آخرالزمانی که ادیان قولش را دادهاند فرا برسد.
در شرایطی هستیم که محصولات کشاورزی روز به روز بیکیفیتتر و گرانتر میشوند و دولتیان با واردات محصولاتی که آلودهگی و بیکیفیت بودنشان برای همهگان واضح است و نمونهی سالم و باکیفیت آنها توسط برزگران زحمتکش تولید میشوند، کمر به نابودیی باقیماندهی کشاورزی بستهاند؛ همزمان با کمک مافیای مستغلات و دلالان «دوهزاری» که به خاطر اندک کمیسیونی، ناآگاهانه و آگاهانه، چشم خود را بر همه چیز میبندند؛ و تبدیل زمینهای کشاورزی و باغات به ویلا و شهرک تیشه بر ریشهی زمین یعنی بستر اصلیی تولید غذا که اساس و پایهی حیات هر سرزمینی است میزنند.
با نابودیی خانههای حیاطدار که محیطی آرام و شاد و سبز بودند و دارای انواع درختهای میوه و باغچههای سبزی؛ و تبدیل آنها به آپارتمانهای تنگ و تاریک، و ایجاد فضایی مبهم، مالیخولیایی و پراسترس، هرچه بیشتر ناامیدی را در جامعه گسترش داده و هر روز بیش از پیش ساکنین آنها را از یکدیگر دورتر و بیمارتر و به راحتی روابط انسانی را محو کردهاند؛ آنگاه با تبلیغات روغن مایع و خوراکیهای تراریخته و برنامههای مهوع، به نام طنز، سعی در برطرف کردن مشکلات و عادی جلوه دادن شرایط دارند.
سیستم حاکم، به هر دلیلی، به هیچ وجه نگران این نابودیها نیست، چنان در آتش نابودی میدمد که گویی در پس این نابودی برای او نفعی نهفته است. انگار از نبود فردا مطمئن است و حتی حاضر نیست چیزی برای چپاول کردن وارثان خود باقی بگذارد و تمام تلاشش را برای بلعیدن و نابودیی سریعتر میکند.
فعالان محیط زیستی یا در زنداناند و یا چنان دغدغههایشان خاص است که این دغدغهها برای تودهی مردم از اهمیت کمی برخوردار است و در بیشتر موارد اصلن اهمیتی ندارد.
مشکل کمبود آب که امروز نگرانکننده شده است، توسط تبلیغات رسانههای دولتی طوری نمایش داده میشود که گویی عامل آن مردم عادی هستند؛ و با تزریق این اندیشه میان مردم، وجدانشان را که هنوز، برخلاف مسوولین، بیدار است، آزرده و آشفته میسازد؛ و با ارائهی راهکارهای خندهدار مردم را به صرفهجویی در مصرف آب تشویق میکنند. صرفهجویییی که در برابر هدردهیی آب توسط نیروگاههای تولید برق، کارخانهجات صنعتیی عظیم و کشاورزی به بچهبازی و سرگرمی شبیه است تا عملی درمانگرانه.
شهرهایی که در گذشته آنها را با باغهای سرسبز و میوههایشان میشناختیم امروز تبدیل به جنگلهای آهن و سنگ شدهاند و روز به روز از سرسبزیشان کاسته میشود. چه جایگزین مناسب و سودآوری، آپارتمان و مغازه در برابر باغ و جنگل؛ این است نتیجهی بیش از نیم قرن مدرنیزاسیون و صنعتیسازی.
مقصر تمام این مشکلات سیستم ناکارآمدیست که به نام توسعه، قدم در راه نابودیی زیست بوم ما نهاده و در این راه از انجام هیچ خیانتی دریغ نورزیده و نمیورزد: و با مقصر نشان دادن مردم و تبلیغات گسترده، بار مسوولیت را از گردن خود برداشته و آن را به دوش مردم مینهد.
سیستمی که بدون علم و اندیشه سعی در تغییر ساختار زندگیی بشر دارد و نه تنها زندگیی بشر را به جهنمی سوزان تبدیل کرده بلکه زندگیی دیگر موجودات این کره را نیز به نابودی کشانده است. سیستمی که برایش تنها یک چیز اهمیت دارد، «سود»؛ سودی به قیمت نابودیی بشریت، سودی به قیمت پایان دادن هستیی زمین، سودی به قیمت «هیچ». او برای پیشبرد اهداف خود از هیچ نیرنگی فروگذارد نکرده و نمیکند، با القای این اندیشه و تکرار مداوم و چند صد ساله، بشر را موجودی حریص، طماع و خودخواه معرفی میکند تا از این طریق توجیهی برای تاراج زندگیی فرودستان و حتی همگامی و همراهیی طبقات محروم با خود، در این تاراج، فراهم کند.
تنها یک راه برای مقابله با این نابودیی سیستماتیک وجود دارد: نابودیی سیستم نابودگر، «انقلاب». انقلابی مدام و بیوقفه در تمام شئون زندگی، انقلابی افقی؛ انقلاب در اندیشه و تبدیل آن به انقلابی اجتماعی، تا دیگر این غول نابودگر توان برخاستن نداشته باشد. انقلابی در شیوهی زندگی با کم کردن وابستهگی و مصرف، و افزایش همبستهگی و تولید.
بشر هزاران سال به همین شیوه زیسته و کمترین خسارت را به زمین وارد کرده است.
راه حل جدیدی وجود ندارد؛ بلکه راه حل، همان شیوهی گذشتهگان است. خودبسندهگی، خودکفایی و همیاریی متقابل. تولید ضروریات زندگی توسط افراد و جوامع و رفع نیازها به صورت عینی و واقعی توسط اجتماع. نه آنگونه که سیستم در بوق و کرنا میکند: مصرفزدهگی و وابستهگی در همهی امور.
برای این کار باید خواست، برخاست و ساخت، آنگونه که نیاز داریم و توان.
تشکیل گروههای همکاری، تبدیل سنگ و آهن به خاک و گیاه، و تقسیم وظیفه بین همه و آموزش همهگانی برای ساخت جوامعی متمدن، آگاه، خودکفا، همبسته و یاریرسان.
دامؤن لتریج
کۊرچˇ ما ۱۹