دامؤن

دامؤنˇ ویرش

دامؤنˇ ویرش

دامؤن

خودا نؤمی

 

پیشگفتار: حرفهایی بود که باید زده میشد و بالأخره فرصتی دست داد تا نوشتهشود و نشر یابد. اما برای جلوگیری از خستگی و فرار از متن طولانی در چند بخش این گفتار را منتشر میکنم تا با حوصله و علاقهی بیشتر بخوانیدشان.

 

پیشگفتار بخش دوّم: میتوانید از اینجا بخش اوّل را بخوانید.

امّا در این بخش نگاهی انتقادی میاندازیم به مفاهیم راسیسم، ناسیونالیسم و ... .

 

«راسیسم با اصل برتری نژادی، از نظر تئوری ملاک وحدت اجتماعی یک ملّت را در نژاد سراغ میکند و اصولن تمام فضائل فردی و اجتماعی انسان را تجلیات ذاتی نژاد وی میشمارد.

در این مکتب، هنر، اندیشه، ارزشهای اخلاقی، نقش تاریخی، نبوغ و فرهنگسازی انسانها همه تراوشهای طبیعی و جبری خصوصیات نهادی و اولیهایست که خدا یا طبیعت، به نسبتهای متفاوت و در برخی صفر در ساختمان ذاتی نژادهای گوناگون بشری به ودیعه نهادهاست.»16

«انترنایونالیسم راستین که بر بنیاد اومانیسم استوار است با نفی شخصیت ملّتها و نژادها و امتها و محو استقلال و اصالت فرهنگها و نهی آزادی ایدئولوژیها و تنوع راه و رسمها و تجربهها و تحمیل استانداردهای ثابت و قالبهای پیشساختهی یکنواخت فرهنگ و اندیشه و هنر و ادب و شیوهی زندگی و تیپ اجتماعی و خصلت اخلاقی بر همهی بشریت تحقق نمییابد، بلکه، هنگامی بهراستی تحقق مییابد که هر ملّتی بهجای آنکه از ذخایر غنی تاریخش بگسلد و فرهنگش را از دست بدهد و خصائلی را که به وی شخصیت انسانی و معنای وجودی میدهد از خود ساقط کند و به تخلیه از خویش دچار شود و در نتیجه شبحی از انسان شود که انسان بودن را از درونش بیرون کشیدهاند، بر عکس، هر ملّتی با تاریخ راستین خود پیوند گیرد و از ذخایر غنی فرهنگی خویش تغذیه کند و به فطرت اصیل و طبیعی خویش بازگردد و از بیماری الینهشدن فرهنگی شفا یابد و به کشف مجدد خویش نایل آید و بر روی دو پای خویش بهایستد و قدرت آن را بیابد ک خود ببیند و خود تجزیه تحلیل کند و خود قضاوت نماید و از این طریق، به دو خصلت ممتاز انسانی رسد که یکی صاحب رأی بودن است و دیگری صاحب اراده بودن و این دوتا یعنی انسان!»17

«ناسیونالیسم یا ملّیگرایی در ذات خود نه تنها هرگز نتوانسته و نمیتواند موجبات سربلندی و قدرتمندی کشور را فراهم کند که برعکسِ آن، منجر به تجزیه و فروپاشی کشور میگردد. چنانکه نمونههای آن در آلمان و یوگسلاوی/سربنیتسا و سودان و جاهای دیگر دیدهشدهاست. فروپاشیهایی که همراه با جنایتهای علیه بشر بودهاست.

از سوی دیگر، ناسیونالیسم نمیتواند منجر به همدلی و اتحاد میان مردم شود. چرا که ناسیونالیسم یا ملّیگرایی در ذات خود متکی بر انگارههای برتریطلبی نژادی و زبانی و جز آن است و هر کدام آنان برای خود شخصیتها و واقعههای محبوب و مقدسِ معمولن در تعارض و تضاد با یکدیگر قرار میگیرند و موجبات انشقاق و گسست میان مردم را فراهم میسازند.

این معضل در حالی حادتر و نگرانکننده‌تر می‌شود که اصولاً ملّی‌گرایی هویتی یکپارچه و یگانه نیست و انواع گوناگونی از ملّی‌گرایی بر اساس ملّت‌های واقعی یا وهمی‌ای که به ادعای آنان در یک کشور وجود دارد، به وجود می‌آید. در این حالت، گروه‌های گوناگون ملّی‌گرا هر کدام مطابق با میل و سلیقه خود بر بخشی از اقوام یا زبان‌ها و فرهنگ‌ها و شخصیت‌ها و توتم‌های تاریخی تکیه می‌کنند و بخشی دیگر را نادیده می‌گیرند و «جنگ هفتاد و دو ملّت» به راه می‌اندازند. برای نمونه می‌توان از ناسیونالیست‌های آریاانگار، ترک‌انگار، عرب‌انگار و جز آن یاد کرد که نه تنها دستاوردی در همبستگی و اعتلای کشور (و حتی سرزمین مورد نظر خود) نداشته‌اند، که بذر نفاق و نفرت را در دل اشخاص بسیاری کاشته‌اند. بخصوص ناسیونالیست‌های آریامحور و متّکی به مفهوم«نژاد آریایی» که پس از نسل‌کشی‌های جنگ دوم جهانی در میان ملّی‌گرایان جهان صاحب زشت‌ترین و منفورترین چهره‌ها شده‌اند. به طوری که دانشمندان جهان ترجیح داده‌اند که تا جای ممکن از اصطلاح منفور «آریایی» استفاده نکنند و مثلاً زبان‌شناسان اصطلاح «زبان‌های هندواروپایی» را بهجای «زبان‌های آریایی» وضع کرده‌اند.»18

«ملّتگرایی (ناسیونالیسم) نظریهایست سیاسی با اثرات اقتصادی و فرهنگی که در اروپای غربی بر اثر پیدایش شیوهی تولید سرمایهداری همراه با توسعهی استعمار سرمایهداری به سوی راست کشیدهشد و از شعارهایی چون آزادی، برابری، برادری و صیانت از حقوق بشر جدا گردید و براساس فرضیههای نژادی، ایدئولوژی راهنمای استعمار سرمایهداری شد. پایگاه اجتماعی ناسیونالیسم در این کشورها طبقهی سرمایهداری ملّی استثمارگر و استعمارگر بود (و هست). ملّتگرایی در مستعمرات هم مانند ملّتگرایی در کشورهای سرمایهداری استعماری نظریهایست سیاسی با ابعاد و اثرات فرهنگی و اقتصادی. ما در جوامع مستعمراتی با دو نوع ملّتگرایی که از نظر بافت و محتوای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کاملن با یکدیگر مغایر و متفاوتند و در تضادی آشتیناپذیر قرار دارند سر و کار داریم: یک ملّتگرایی طبقات حاکم و استثمارکننده، و دیگری ملّتگرایی طبقات محروم و استثمارشونده.

ملّتگرایی طبقات حاکم، بر فرضیههای نژادی استوار است. این ملّتگرایی متجاوز است و مدعی برتری نژادی و فرهنگی بر سایر اقوام؛ اما در همان حال حاضر است برای حفظ امتیازات مادی طبقاتی خود، بر ضد قومی که بدان تعلق دارد با استعمارگران و متجاوزان خارجی همکاری کند که در خدمت آنها قرار گیرد.

اما ملّتگرایی طبقات محروم ربطی به فرضیههای نژادی ندارد و در مستعمرات، تحت شرایط سلطهی اقصادی، سیاسی و فرهنگی استعمار سرمایهداری با خواست آزادی از فقر و ستم طبقات محروم و استثمارشونده در هم میآمیزد، به چپ کشیدهمیشود، مدافع و خواستار رهایی از سلطهی استثمارگران داخلی و استعمارگران خارجی است. در این ملّتگرایی مبارزهی طبقاتی و مبارزه با استعمار طبقات محروم یک وحدت را میسازد. ملّتگرایی طبقات محروم در جوامع شرقی ادعای برتری بر اقوام دیگر را ندارد.19

ملّتگرایی نژادی طبقات حاکم در جوامع شرقی گذشتهی «پرافتخار» خود را در تاریخ شاهان و شرح فتوحات نظامی و اسارت اقوام دیگر میبیند، در حالیکه ملّتگرایی طبقات محروم هویت خود را در نهضت  های ضد ستم که در طول تاریخ در سرزمینهای شرقی جریان داشته مییابد»20

«در پایان اضافه میکنم که عبارت «ملّیگرایی» با هیچیک از مفاهیم متعدد «ملّت» و «ملّی» که در هر حال بر «اجماع» دلالت میکند، سازگاری ندارد. چرا که ناسیونالیسم و ملّیگرایی متکی بر برترانگاریهای نژادی-زبانی و نفرتپراکنی میان مردمان و فرهنگهای گوناگون است. ملّیگرایی تا کنون نه تنها به همبستگی و همدلی میان مردم منجر نشده که موجب تشدید تفرقهها و تنشهای قومیتی شده و ممکن است شکل افراطی آن راه را برای تجزیهی ایران باز کند. بهخصوص که از یک طرف، شکل واحد و گرایش یکسانی از ملّیگرایی وجود ندارد و ملّی گراییهای متنوعی براساس ملّتهای موهوم و مفروض موجودیت دارند؛ و از طرف دیگر، تجربه نشان داده برخی از ملّیگرایان تمایل و انگیزههای مهارنشدنی و شدیدی به سرکوب در هر شکل ممکن آن دارند. از همین روی است که پس از فجایع ناسیونالیستی قرن بیستم، کشورهای غربی از بهکارگیری لغت National اکراه دارند و کمتر آنرا بهکار میبرند.»21

«... سالهاست به این بحث بیحاصل دامن زده میشود که فرهنگ کدام کشور شرقی بالاتر است، شخصیتهای فرهنگی و علمی دورههای تاریخ شرق در کدام یک از شهرها یا روستاهای سرزمینهای شرقی متولد شدهاند، این شهرها یا روستاها درقرون گذشته بخشی از  کدام کشور محصوب میشده و امروزه از کدام کشور است، با تغییر مرزهای سیاسی، اداری و نظامی در حال حاضر این مفاخر را جزو کدام قوم یا «نژاد» باید دانست، و ... . بحث بر سر این است که کدامیک از اقوام شرقی یا «نژاد»ها به تنهایی در دوران باستان «مشعلدار فرهنگ جهان» بودهاست، بیآنکه به این حقیقت تاریخی قابل اثبات توجهشود که فرهنگ شرق در همان دوران باستان و از همان دوران باستان، یک فرهنگ مرکب بوده و تمام اقوام شرقی در ترکیب، رشد و تکامل و توسعهی آن شریک بودهاند و در این روند چند هزار سالهی تاریخی، قومی را بر قومی دیگر مزیتی و برتری نیست و در شرق فرهنگ قومی «خالص» نداشته و نداریم.

چنین تفاخر و غروری محدود به یک قوم و گروه در جامعه بزرگ شرق نیست و در ملّتگرایی نژادی، طبقات حاکم در همهی جوامع شرقی شریک و سهیماند.

تحت نفوذ چنین تبلیغات و تلقیناتی که سالها سابقه دارد، هریک از اقوام شرقی خود را «مرکز» و دیگر اقوام را «پیرامون» میداند و اگر هم در مواردی سخن از اتحاد و همبستگی اقوام شرقی به میان میآید سخنگویان و چاووشیخوانان هر قوم بر «مرکزیت» و بر این اساس بر «رهبری» خود اصرار میورزند و خواستار آنند که دیگر اقوام به «ماموطن» که از هم گسیخته بپیودند و حوزهی حکومت یک قوم خاص (و در حقیقت یک طبقهی حاکم معین) تا مرزهایی که براساس فرضیههای سست یا داستانها و افسانهها تعیینشده توسعه یابد.»22

«بسا جالب و شگفت است که بهرغم تمامی تبلیغات استعماری تفرقهانگیز و تلاشهایی که برای گسست اتحاد میان مردم انجام شدهاست و میشود، این مردم رنجکشیده و خسته از ظلمِ روزگار، بنا به فرمان قلبی خود که از تجربههای تلخ و شیرین و خاطرهی تاریخی کهن و مشترک ریشه میگیرد، نه تنها مفاهیم جدید و تحمیلشده به واژهی ملّت را نپذیرفتند و بهکار نگرفتند، که آنرا خمیر کردند و دوباره پیمانه زدند. آنان مفاهیم ناسیونالیستی و شبهنژادی و وارداتی بار شده بر واژهی «ملّت» را نادیده گرفتند و آنرا تبدیل به مفهوم انسانگرایانهای کردند که عینن معادل با معنای «مردم» دلالت بر گروهی از آدمیان فارغ از هرگونه تعلقی میکرد. مثلن میگفتند:[ملّت در صف شیر ایستاده!]»23

«از نظر انسان‌های روشن‌بین قرن بیستم، تمام فاتحین جهان را باید با یک معیار سنجید. فکر تسلط بر ملل دیگر همیشه ناپسند بوده است و دفاع در مقابل مهاجم یک عمل شریف و نجیب. پس جهانگشایان هرگز درخور ستایش نیستند. خواه متعلق به قبیله‌ی ما بوده باشند و خواه قبایل دیگر.

باری، پان‌عربیست‌ها، پان‌ایرانیست‌ها و پان‌تورکیست‌ها و پان‌های دیگر از این قبیل هرگز قادر نیستند گرهی از کار ملل آسیایی بگشایند. اینان سنگریزه‌هایی هستند بر مسیر گردونه‌ی تاریخ و عروس‌هایی هستند که خیمه‌شب‌بازان روزگار در بعضی شرایط مساعد روی صحنه می آورند. حال آن‌که تاریخ نه بر خیمه‌شب‌بازان ابقا خواهد کرد و نه بر عروسک‌هایشان.»24

 

 

16. بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی، بازگشت به خویشتن. علی شریعتی. ص 155

17. همان. ص 172

18. رضا مرادی غیاثآبادی. رنجهای بشری. ص 162

19. که نوع نگاه ملّتگرایی طبقات حاکم در دوران اخیر در میان تودههای محروم جامعه نیز مشاهده میشود.

20. شاپور رواسانی. مجلهی سیاسی-اقتصادی. شماره 151-152. در راه تشکیل ایالات متحدهی شرق. ص 55

21. رضا مرادی غیاثآبادی. رنجهای بشری. ص 175

22. شاپور رواسانی. مجلهی سیاسی-اقتصادی. شماره 151-152. در راه تشکیل ایالات متحدهی شرق. ص 56

23. رضا مرادی غیاثآبادی. رنجهای بشری. ص 170

24. علیرضا نابدل. مهد آزادی آدینه (تبریز). شماره ١٢٧٨. ٣١ تیرماه ١٣٤٥. ص ٦ و٧

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۳ ، ۱۰:۰۲
دامؤن

فلکˇ دومبال

 

روزی روزگاری؛ یته مرکه بؤ، جه او بدبخت بیچارهن. هرکاری بؤتهبؤ افاقه نؤتهبؤ. ای روز خو أمره بگوت: ایتؤ نبونه کی، دس دسˇ سر بنم ؤ بنیشم. وأ بشوم فلکه بیاجم ؤ اونˇ جی واورسم کی می سرنویشت چیئه. خوسن حلقضیه بؤنم.

ویریسأ ؤ را دکت. بوشؤ ؤ بوشؤ تا برئسی یته ورگه. ورگ اونˇ پیشه بگیت ؤ بگوت: آدمیزاد، کویه شؤندری؟

مرکه بگوت: شؤدرم فلکه بیاجم.

ورگ بگوت: تهره بوخودا، اگر اونه بیاتی وهره بؤگوورگ سلاو بخسأنی ؤ بگوت: « می سر همیشک درد کونه. اونˇ دوا چیسه؟»

مرکه بگوتخا ؤ را دکت.

هنده بوشؤ ؤ بوشؤ تا برئسی به یته شأر کی اویندرˇ کیا جنگˇ مئن شکستبوخؤردهبؤ ؤ وورؤتهدبو. تا کیا چوشم مرکه دکت بگوت: «اؤی مردأک کویه شؤدری.»

مرکه بگوت: «قوربان، شؤدرم فلکه بیاجم ؤ می سرنویشته عوضانم.»

کیا بگوت: ایسه کی تو ای رایه شؤدری می قؤلی وهره بؤگو: «چره مو جنگؤنˇ همه مئن شکست خؤرم؟ تا ایسه یه مرته نی می دوشمنده شکست ندهم.»

مرکه را دکت ؤ بوشؤ. ایسکلئه کی بوشؤ برئسی دریا لک. بئدی نأ پراخوت نهابؤ نأ راشه. ویلؤن ؤ واهیل بومؤنسه بؤ کی چی بؤنه ؤ چی نؤنه کی یهمرته یته پیلاکلله مایی آوˇ جی خو سره بیرون بیأرد ؤ بگوت:

«کویه شؤدری آدمیزاد؟»

مرکه بگوت: «می کار زار وکته، شونم فلکه بیاجم. ولی مألوم دئه پیش شؤ منئم. لوتکه نأرم.»

پیلامایی بگوت: «مو تهره بؤرم او طرف، به ای شرط کی وختی فلکه بیاتی اونˇ جی واورسی کی چره می وینی همیشک خارنه؟»

مرکه قؤبول بکود. پیلامایی اونه کولأگیت ؤ ببورد دریا او طرف.

مرکه را دکت. آخر سر یی جا برئسی، بدی یته مردأی خو تومان لنگهنه جؤر بزأؤ یته بولو خو کولˇ سر بنأؤ خو باغه آو ده دره. باغˇ مئن هیزارته خال دبو، پیلاته ؤ کوچته. خئلی خالؤنˇ خاک، بیآوی جی ترک وئیتهبؤن. ولی چنته نی بؤ کی آو اوشؤنˇ مئن پورپور بؤ یؤ باغبان هنده اوشؤنˇ مئن آو دکود.

تا باغبانˇ چوشم مرکه دکت واورسی: «کویه شؤدری؟»

مرکه بگوت: «شونم فلکه بیاجم.»

باغبان بگوت: «چی خأن اونه بگی؟»

مرکه بگوت: «اگر اونه بیاجم دؤنم اونه چی بگوم، هیزارته زاغ دنم.»

باغبان بگوت: «تی گبه بزن. مو فلکم.»

مرکه بگوت: «اوول بگو بئینم ای خالؤن چیسن؟»

باغبان بگوت: «ایشؤن زمینˇ آدمؤنˇشؤنه.»

مرکه بگوت: «می شی کمینه؟»

باغبان یته تشنا کوجی خاله نوشؤن بدأ کی پورعطشی جی ترکه وئیته بؤ. مرکه پورخشمی أمره فلکˇ کولˇ جی بولویه چیک بزه' ؤ آوˇ سره وگردأنی خو خالˇ طرف. اساسی کی سیرابابؤ، بگوت: «خا این دورؤسسابؤ. ایسه بؤگو بئینم چره او پیلامایی وینی همیشک خارنه؟»

فلک گونه: «اونˇ وینی مئن یته لعل دوماسده ؤ اگر موشتˇ أمره بزنین اونˇ سر، لعل کنه ؤ مایی حال جا هنه.»

مرکه بگوت: «فلؤن شأرˇ کیا چره همیشک شکست خؤره ؤ تاسه اسه دوشمنده شیکست ندئه؟»

فلک اؤجا بدأ: «او کیا زن هیسه، خؤره مرداکؤنˇ نقشه در بیأرده. اگر نخأنه شکست بوخؤره وأ شوهر بؤنه.»

مرکه بگوت: «خا. او ورگ کی همیشک اونˇ سر درد کونه، اونˇ دوا چیئه؟»

فلک اؤجا هدأ: « اگر یته یوخا آدمˇ سرˇ میجه بوخؤره، دئه اونˇ سر درد نئیره.»

مرکه شاد ؤ خندهکونه فلکˇ جی جودا وکت ؤ وگردس. دریا لک پیلامایی اونˇ رافا هیسأبؤ. تا مرکه بدی واورسی: «اونه بیاتی؟»

مرکه بگوت: «آها. اوول مهره ببور دریا او طرف، ایمأ مو تأ گونم.»

پیلامایی مرکه ببورد دریا اوطرف. مرکه بگوت: «تی وینی مئن یته لعل دوماسده ؤ بومؤنسه. ای نفر وأ یته موشت تی سره دکأره تا لعل بککئه ؤ خلاصابی.»

پیلامایی بگوت: «بیه خؤره دکأر ؤ لعلن ویگیر.»

هرچی بدبخت پیلامایی ایلتماس بکود، مرکه قؤبول نکود.

کیا اونˇ چومرافا هیسأبؤ. مرکه وختی اونˇ ور برئسی ؤ قضیه واگویه بکود، وهره بگوت: «هسأ کی تو می رازه بفأمستی، بیه ؤ هیکس نفأمسأر مهره بگیر ؤ می جا بنیش کیایی بکون.»

مرکه قؤبول نکود. بگوت: «نأ، مو کیایی خأنم چیکار؟ می خاله پورآباتم.»

هر چی لاکو ایلتماس بکود مرکه قؤبول نکود. بومأ ؤ بومأ تا برئسی ورگˇ ور.

ورگ بگوت: «آدمیزاد، ها سرحالی! اونه بیاتی؟»

مرکه بگوت: «آها، تی سردردˇ دوا یته یوخا آدمˇ سرˇ میجهئه.»

ورگ بگوت: «خا. را مئن تی وأسی چی تفاق دکفت؟»

مرکه سیر تا پیازه ورگˇ رئه واگویه بکود کی چوتؤ مایی لعل ؤ کیایییه قؤبول نکوده، چون خو خاله پورآباته ؤ دئه اوشؤنه احتیاج نأره.

ورگ یه مرته بپپرس ؤ مرکه گردنه بگیت ؤ اونˇ سرˇ میجه دربیأرد ؤ بگوت: «تی جی یوخاتر کوجار تونم گیربیأرم؟»

 

 

نیویشتنکس: صمد بهرنگی

....

افاقه : فایده

بیاجم: پیداکنم

خوسن: برایخودم

حلقضیه: چاره اندیشی

شأر: شهر

کیا: پادشاه

وورؤتن: فرارکردن

ایسکلئه : کمی

خال: کرت

زاغ: فحش

چیک بزه': قاپید 

یوخا: احمق

دکأره: دکأشتنˇمصدرˇجی،زدن

لعلن:لعل+ن=لعلهم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۷:۱۸
دامؤن

خودا نؤمی

 

پیشگفتار: حرفهایی بود که باید زده میشد و بالأخره فرصتی دست داد تا نوشتهشود و نشر یابد. اما برای جلوگیری از خستگی و فرار از متن طولانی در چند بخش این گفتار را منتشر میکنم تا با حوصله و علاقهی بیشتر بخوانیدشان.

 

پیشگفتار بخش اوّل: در این بخش مدخلی پیرامون ملل شرق و تعریفاتی از واژهی ملّت را عرضه میکنم.

 

تاریخ شرق کهن تاریخیست پر خون، امّا آنچه که به ندرت از تاریخ شرق کهن گفته میشود انبوه آثار باستانی در جایجای این منطقه است که در نگاه اول این اندیشه را در ذهن بیننده متبادر میکند که سازندگان تمام این آثار یک گروه خاص میباشند، امّا پس از آگاهی از مکانِ یافت آثار، متوجه اختلاف مکانی بسیارِ این آثار شده ولی به سادگی از کنار این شباهت و بُعد مسافت گذشته و همچنان دل در گرو تنازعات سلاطین داریم.

بهواقع این شباهت آثار در کاوشهای انجام شده در گیلان، مازندران، قزوین، گلستان، خراسان، آذربایجان، کاشان، فارس، کرمان، خوزستان، ایلام، سیستان، کردستان و دیگر نقاط ایران و مناطق باستانی عراق، سوریه، افغانستان، ترکیه، قفقاز و ... از کجاست؟

گفتهاند که آشوریان به هرجا هجوم میبردند آنجا را با خاک یکسان میکردند، سلاطین بابل در حق شکستخوردهگان جنایتها کردهاند، و جنایتها در حق بشریت کردهاند؛ و در عین حال در کتب تاریخ هنر شاهد انبوه آثار منسوب به این ادوار در نقاط مختلف شرق کهن هستیم. حتّی در زمانهای که سخنی از امپراطورهای جهانگشای جهاندار در صحنهی تاریخ نبوده هم این تشابهات قابل رؤیت است. به راستی دلیل این تشابهات در کجاست؟

«اتحادیهی کاسپین، اتحادیهی ماد، اتحادیهی اورارتو، اتحادیهی ایلام و لرستان و الپی در کنار مراکز تمدنی سیلک، کرمان، مکران، سیستان، زابلستان، خراسان و گرگان نوید یک اتحاد ملّی را در بخش بزرگی از این مجموعه میداد که بنا به دلایلی این اتحادیهی درونی و مسالمتآمیز بیش از هزار سال به تأخیر افتاد و در قالب اتحاد اسلام نهایتن جلوهگر شد (با تمام کاستیها و ضعفهایش) و جدا از اینکه نشان داد که مردمان شرق کهن زمینههای اتحاد همگانی را دارند، تمدّنی برای جهان و آیندگان به یادگار گذاشت که با گذشته قریب به هزار سال همچنان میدرخشد.

این اتحادیهها پیرو شکوه و جلال افراطی مانند پادشاهان بزرگ و معروف تاریخ نبوده و تاریخ از ستیزهای درازمدت و سراسری بین آنها پیش از هخامنشیان نشانی نمیآورد و بیشتر منازعات باستانی با تمدنهای آشور و سومر و بابل در حوزهی بینالنهرین بودهاست.»1

واندنبرگ در اثر خود بهنام باستانشناسی ایران باستان میگوید:

«قبلن ذکر گردید که ساکنین باستانی فلات ایران مردم صلحدوستی بودند در این مورد و در جهات دیگر، آنها شباهت زیادی به معاصران و همسایگان خود در درهی سند داشتهاند. ظاهرن معلوم نیست این مردم در چه زمانی خصوصیات و عادات صلحطلبی خود را ترک و یا مجبور به ترک آن شدهاند.»2

جان کرتیس در کتاب ایران کهن به این نکته اشاره دارد که از هزارهی ششم تا هزارهی سوم پیش از میلاد سفالینههای منقوش، از مشخصههای مکانهای باستانی ایران است که شکل تزئین آنها در بخشهای مختلف متفاوت است؛ اما از سبکی واحد در ساخت پیروی میکنند که در برخی موارد با سفالهای بینالنهرین در غرب بیشباهت نیست.3

پروفسور عزتاله نگهبان در کتاب ارزشمند مروری بر 50 سال باستانشناسی ایران میگوید:

«... ممکن است بهنظر برسدکه وجود کشمکشهای مداوم و شدید و جنگهای سخت و خانمانبرانداز بین اقوام مختلف که در تلاش استقرار یا سیادت بر دیگران بودهاند و یا زندگانی خاص خانهبهدوشی و ایلیاتی و مهاجرت بر اقتضای فصول مختلف سال دلیل این وضعیت بوده و فرصت و فراغت استفاده از خط و کتابت را به آنها ندادهاست؛ ولی وجود تپههای عظیم باستانی که بقایای استقرار آنها را در این دوران در بردارد و از نظر هنر و صنایع بسیار غنی است، تا اندازهای خلاف این مدعا را ثابت مینماید»4

در نقوش اشیاء باستانی موجود از بومیان ایران تا پیش از هخامنشیان هرگز کمترین ردی از نزاع بین انسان و انسان و به بند کشیدن و باجستانی دیگران بهدستنیامدهاست؛ و تمامی آنها حکایت از ستایش زیباییهای زندگی، انتقال شادمانی و رقص و تحرک و در موارد بسیار نادری صحنههای شکار و نبرد با حیوانات واقعی و یا افسانهای است.

باری ارتباط فرهنگی ساکنین فلات ایران و شرق کهن در ادوار مختلف تاریخ نشاندهندهی پیوستگی دیرینهی مردم منطقه و امکان اتحاد مجدد آنها با یکدیگر است که نویدبخش ظهور تمدن درخشانی دیگر برای بشریت است.

متأسفانه در قرنهای اخیر به دلیل منفعتطلبی استعمارگران و رهبران منطقه، مردم برای چیزی که نمیدانستند بارها به جان یکدیگر افتاده و خونهای بیگناهان بسیاری ریخته شده و میشود و در این زمانه منطقه عرصهی جریانات «پان» شده و همه سعی در متهم کردن همدیگر به جریانات برانداز دارند و این میانه آنچه از دست میدهیم امنیت است.

«این جنگها [ به قول دانشمندی5 -] عبارت بود از جنگ دو گروهی که با هم میجنگیدند، بدون اینکه هم را بشناسند و برای کسانی که با هم نمیجنگیدند، اما هم را میشناختند.»6

 

واژهی ناسیون (Nation) از ریشهی لاتینی Natio به معنای زاده شدن است.

 

از نظر دکتر داریوش آشوری:

«ملّیت و قومیت و وجدانِ قومی و وجدانِ ملّی یکسره با هم یکی نیستند. وجدان قومی هویت خود را در همخونی و همنژادی و همزبانی و همدینی و زیستن و بارآمدن در بستر فرهنگِ قومی میجوید، حال آنکه وجدانِ ملّی اگرچه آن عناصر را گاه به درستی و ای بسا به صورت جعلی و زورکی در تعریف خود به کار میگیرد، اما عنصر ویژهی آن تعلق داشتن به «دولتِ ملّی» یا قدرت برخاسته از ملّت است. به عبارت دیگر، اگر در تعریف قوم عناصر نژادی یا فرهنگیِ مشترک برشمرده میشود، در تعریف ملّت، به معنای امروزینِ کلمه، بیشتر عناصر سیاسی را باید در نظر گرفت که به پایهگذاری دولت ملّی مربوط است، یعنی نوع نظام قدرتی که بنیاد مشروعیت آن، در عالم نظر، بر همرأیی مردم و شهروندان به زیستن در سایهی یک قدرت سیاسیِ خودی است.»7

«قومها پدیدههای طبیعیاند. باهمستانهای8 انساناند که همچون هر پدیدهی طبیعی دیگر نه فرآوردهی خواست (اراده) جمعیاند، نه فردی. کسی یا کسانی برای پدید آوردنشان طرحریزی نکردهاست. اگرچع در اسطورهها، قومها پدید آمدنشان را به خدا یا نیمهخدایی نسبت میدهند، چنانکه در اسطورههای ایرانی. اما ملّتها فرآوردههای ایدههای مدرن و خواست سیاسی مدرناند. ملّتها در فضای اقتصادِ صنعتیِ مدرن و در سایهی قدرتِ دولتِ مدرن پدید میآیند و شکل میگیرند و میزیند؛ دولتی که میباید با سیاستها و برنامههایش ملّت را در جهت افزودن بر قدرت ملّی سازمان دهد.»9

«ملّتها فرآوردههای «مهندسی سیاسی»اند، براساس ایدههای مدرن. ملّتها فرآوردههای دورانی هستند که انسان همه چیز را، یعنی تمامی طبیعت و از جمله خود را، از نو تعریف میکند.»10

«قومهای پیشین حافظهی اساطیری قومی داشتند، اما ملّتهای مدرن دارای حافظهی تاریخیاند که دستاورد علم تاریخ و باستانشناسی مایه  های آن را فراهم میآورند و یا در زیر فشار قدرت سیاسی میباید بیاورند. تاریخنگاریِ ملّی که میخواهد تاریخ ملّت را بنویسد و از سدهی نوزدهم در اروپا رواج یافته و سپس همراه با مفهوم ملّت و دولت ملّی به سراسر جهان راه یافته کارش ساختن و پرداختنِ تاریخ ملّی یا چه بسا جعل آن است یعنی نادیده گرفتن کثرت درونی واحدهای ملّی و چه بسا قربانی کردن آن در پای یک وحدت مکانیکی و یکپارچگیِ زوری. از اینرو، یکی از کارهای هر رژیم نوآمدهای بازنویسی تاریخ است. تصور یک فرانسه یا آلمان یا ایتالیا یا روسیه یا ایرانِ ناب که بنیاد آن بر یک نژاد، یک زبان، یک فرهنگ، یک دین و سرانجام در مقام برآیند اینها همه، یک دولت باشد، بی هیچ درآمیختگی با عنصر «بیگانه» یک جعل تاریخیست که سبب کوششهایی نادرست و گاه مصیبتبار برای پالودن آن از هر عنصر «بیگانه» میشود. نمونهی برین آن نازیسم است در آلمان و دیگر ناسیونالیسمهای تنگبینانه در سراسر جهان. از نمونههای آشکار این جعلِ تاریخ کوشش برای ساختن «تاریخ ملّی» برای کشورهایی همچون عراق است که تاریخ سیاسیِ «ملّی» آنها در مقام یک کشور به یک قرن هم نمیرسد و گوناگونی قومی و فرهنگی و زبانی در آنها آشکارتر از آن است که به ضرب هیچ «تاریخ ملّی» بتوان پوشاند.»11

«هویت ملّی در رابطه با شهروندی یک دولت تعریف میشود، یعنی برخورداری از حقوق و حمایتهای قانونی و نیز بهجای آوردن تکلیفهای شهروندی؛ و نه هیچ عامل فرهنگی، تاریخی و نژادی»12

 

و از نظر دکتر علی شریعتی:

«ملّیت، اساسن در تاریخ شکل میگیرد و نسل به نسل به میراث میرسد، نه اینکه از ذات نژاد سر زند. اختلاف نژادها نیز خود ساختهی تاریخ است، نه اینکه به زعم فاشیستها و فیلسوفان نژادی همچون کنت دوگوبینو تاریخ ساختهی تشعشعات نژادها باشد.»13

«شک نیست روشنفکران و نویسندگان آن روز ما به خوبی میدانستند که ملّت لفظ دقیقی برای ترجمهی ناسیون نیست ولی انتخاب این لفظ در ازای اصطلاح اروپایی آن، خود، نمودار اختلاف عمیقی است که میان تلقی معنوی و تلقی نژادی از این مکتب در نزد ما و غربیها وجود داشته و دارد14 و این است که در برابر یک واژهای که از اشتراک در وراثت فیزیولوژیک حکایت میکند، لفظی را برگزیدهاند که اشتراک در شخصیت انسانی و محتوای معنوی را بیان مینماید و در حقیقت، بینش ما برای تعریف ملّیت، اصل اندیشیدن را به جای اصل زائیدن نشانده است و روح را جانشین خون کردهاست.»15

 

1. ناصر پورپیرار. برآمدن هخامنشیان. ص 38 (با تخلیص)

2.  لوئی واندنبرگ. باستانشناسی ایران باستان. ص 134

3. جان کرتیس. ایران کهن. ص 6

4. عزتاله نگهبان. 50 سال باستانشناسی ایران. ص 432

5. گویا این دانشمند ماکس وبر باشد.

6. علی شریعتی. مجموعه آثار 22. مذهب علیه مذهب. آری اینچنین بود برادر. ص 191

7. داریوش آشوری. ما و مدرنیت. ایران: از امپراتوری به دولت ملّت. ص 177

8. اجتماع

9. داریوش آشوری. ما و مدرنیت. ایران: از امپراتوری به دولت ملّت. ص 178

10. همان 179

11. همان. 180

12. داریوش آشوری. دربارهی هویت ملّی و پروژهی ملّتسازی. ص 7

13. بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی، بازگشت به خویشتن. علی شریعتی. ص 152

14. که متأسفانه امروزه تعریف ما هم از ملّت تعریف نژاد و خون و سایز جمجمه و ... است.

15. بازشناسی هویت ایرانی-اسلامی، بازگشت به خویشتن. علی شریعتی. ص 154

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۳۰
دامؤن



یته خورم هوسنی پادرا وندیدادˇ جی چارته پولکˇ مئن


بعدˇ هزار سال تلاش من بتانستم آقای مهندیس ببم. اسا چی نوبته؟ سربازی. باید دو سال دولتˇ رئه زنای ببم ؤ هرچی اون گه من گوش بدم. اختیار تعطیل!

اعزام روزه سوایی ویریشتم. می ساکه دَوستم. هرمله کسم جه ترس جورأت نره بایه مهره بدرقه بوکونه. اعصاب تعطیل! دوزد گیرم بزم!
تنهایی ویریشتم بوشوم. ایبار بیدم چی دینی. کسکسه راه نیه. هن هزار سرباز؟ چی خبره بره'؟ بشوم دورین. مهره معرفی بوکودم ایتا خاشˇ دوچولکسته سرباز بوگوفته: برو اونجا. هزار نفر آدم ایسه بو اویه. هتو مهره گردˇ گیج زئییم بیدینم کیه تانم پیدا بوکونم. یهو اینفر جه پوشت می تکه سوقولمه بزه. واگردستم فندرستم کی ؟.................گودرز!
گودی؟ تو ایه چی کونی رئی؟ 
اومدم خدمت دیگه...ایتا مرگˇ لبخندم زنده بو کی نوگو. می دیل خاستی أنه جه وسط دازˇ مره' نیصفاکونم.
البته مهره خوش بامو. قراره می دوران خدمت خیلی زیبا بیبه. دنیدی کی مرداکان دو سال شیدی ایجباری تا آخر عومر خاطره تعریف کونیدی. گودرز بینیشت می پهلو. خو عینکه کی کشˇ أمره' دوسته بو خو سره جابجا بوکود. باد توده' خو گولی چالهیه بوگوفت:
"
زندگیه دیگه..گاهی وقتا سخت میشه..ولی باید تحمل کرد"!!!!!!!!!!
آقا مهره دینی. مهره باور نمویی. گودی ؤ أجور گبان؟
گودی؟ تی حال خوبه رئی؟ تی سره جایی فاکوفتی؟
حرف نزه. أمهره دوخادید کی ویریزید بأ بیشید تهران! امنم خوشحال. آخ جان. هر پنج شنبه جمعه واگردیم به خانه. بوشوییم تهران. أمهره به خط بدشتید. آقایون میرن شهرشون. کچل میکنن با لباس گرم میان. باید اعزام بشن سیرجان!
سیرجان کویه ایسه بره'؟ اصن نقشه دورین نهه؟. آخر نیروی دریایی بیابانˇ وسط چی خایه بوکونه؟ أمن فک کودیم نیروی دریایی یعنی باید حتما آوˇ لک (ور) بیبه. من ویریشتم بوگوفتم آقا نمیشه بریم حسنرود؟ اونجا هم نیروی دریایی هستا.... بوگوفته لال بمیر..ارتش چرا نداره!
آقا أمن بوشوییم ؤ کچله کودیم ؤ واگردستیم ؤ غوریب دم چنته اتوبوس راه دکفتیم سیرجانˇ طرف. اسا می هم دورهاییان جغرز مو ؤ گودرز الباقی همه کویه شینید؟ دانشگاه شریف! همه بچه درسخان. همه دانه صورت هاچین برسه لاکویانه مانستن. مامانم اینا !
ساعت دویˇ شب فارسهایم سیرجان. زمات؟ اسفند ماه. هاچین سرمایی جا أمی چکره پرکستی. دست به آب لازمیم شدید. أمهره به خط بوکودید. گودرز بسه می جلو. أنه خابم آیه. هاچین دگرا خؤره.
ایتا چاغˇ درجه دار بامو جلو. بیسمی الله رحماند رحیم! اینا سیرجان هَستِه! همه چی هسته! شما سرباز هسته! کلا فقط هرچی گوفتی اونه پوشتم ایتا کرمانی لهجه أمره' ایتا هسته چسبانه ای. انگار نقطه سر خط بوبوسته بی.
آقایان برن پتو بگیرن!
پتو نوگو. هاچین فرفره. بره أمن أ پتو أمره' اینجا میمیریم کی؟ گودرز اسه' ساکت. حرف نزنه. من احساس بوکودم ایتا روشنگری خاصصه برسه. به هر حال بیابان خوره هیزار ته جریان دره. پوتِیه کی فاگیفتیم، أمهره بوگوفتید انگوشت بزنید. ایتا استامپم نهه بو. أمن انگوشت بزهایم ...هرچی بگردستیم کاغذه دزمال ننه بو. أمی انگوشته بمالستیم ایتا سیفیده دیواره . انگار هزار ساله سربازان او دیواره انگوشت مالستید. منم تمام می انگوشته جوهره واسوخانم دیواره. بوشوییم صفˇ دورین.
پوتِی فاگیری عملیات یا سرما رمزˇ مره' تمام بوسته بو. یهو ایتا افسر بامو بوگوفت: کی انگوشتشو مالیده به دیوار؟
هیچ کس خو دزه' راسته' نیگیفت.

 اقایون بشینن...برپا...بشینن...برپا!
من تمامˇ او مددتˇ مئن فکر کودنده بوم کی چرا بشینن ولی برپا؟ چوتؤ همه گی نیشینیم بعد اینفری ویریزیم؟ شمهره عذاب ندم..تا ساعت 6 صبح یعنی به مدت دو ساعت أمهره بشین پاشو بدهاید. او کافرˇ سرما دورین هاچین عرق فوگویدم کی همساده سگ زواله میأن فونکونه...
آقایون برن صبحانه! فیهه'...ایبارم أمهره آدم حیساب بوکودید. هر نفر ایتا نصفه بربری ، ایتا چایی قاشوق هویجˇ مورببا، ایتا یکنفری کره... قاشق ناریم. ظرف ناریم. دستم کی هاچین یک من واجه.
گودرز اسا پیدا نیه؟ ره گودی؟ گودی؟ کویه بمردی؟ اره بگرد اوره بگرد. بیدم گودی بیچاره جه زورˇ خستگی، دورسوفته گدایانˇ مانستن، موستراح درˇ پیش خوفته! تا فارسم أنه بیداره' کونم بیدم هو دیوانه افسر فارسه.
این کیه؟ لقده أمره' أنه بیداره' کود. گودرز هوتو خوفته بو ننم چی خواب بیده بو ویریشته خو دسته تاوده افسرˇ گردن أنه بغلأکود بنا بوکود مرداکه دیمه ماچی دأن! آقا أمهره دینی. من بوگوفتم دئه گودرز بمرد. حتمن أنه اعدام کونید.
افسره أنه تاواده او طرف بوگوفت بی شعور احمق.. مگه مریضی؟ این چه کاریه. مرتیکه بدمت بازداشت چشمات باز شه؟ مرتیکه الاغ!
یهو گودرز لبخنده أمره' بوگوفته جناب سروان من رو تاحالا هیشکی با لقد بیدار نکرده بود. من عاشق شما هستم. شما بهترین خاطره زندگی منو رقم زدین!!!!!!!!!!!
افسرˇ دیمˇ خون فوتورکست. ایتا لقد بزه أنه چکره میانه کی مهره  او راهˇ دورˇ جی درد بیگیفته. ....برو گم شو توی صف مرتیکه احمق!
گودرز فلنگان بامو أمی ور. 
ره گودی دیوانهای مگه؟
نه بره'... بهترین کاری بود کی میتونستم بوکونم.. تا آخر آموزشی اینا رو من یه حساب دیگه باز میکنن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۱۶
دامؤن


یکته خوجیر شئر م.راما جی


زنگ چهارم: دیکته




بچه ها،

کاغذی بردارید،

بنویسید: کبوتر زیباست.

بنویسید: کلاغ بی نهایت زشت است.

بنویسید که دارا خوب است.

بنویسید که آذر خوب است.

بنویسید که دارا فردا،

قهرمان خواهد شد.

بنویسد که آذر فردا،

قهرمان می زاید.

بنویسید که دارا یک مسلسل دارد.

بنویسید که آذر بی عروسک هم،

می تواند باشد.

تا شب جمعه ی آینده

مشق‌تان این باشد: که

بابا دندان دارد، اما

نان ندارد بخورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۴۳
دامؤن

بهار


اوولی پولک


یته هوسنی جنابˇ اردشیر لردˇ جی


 خو گولگولی پیرأن ؤ دامون همره' تلارˇ سرˇ جی مهره نیاؤدبو. می سره جیر بیأردم بؤتم : تی پئر نئسئی؟ بگوت : می پئره چی کار دئنی؟  بؤتم: شیمی دازه خسم. بگوت: بشو او دارˇ تنه سر بزئهنئه ویگیر. بؤتم: خؤره بئدئ. بگوت: چه وینگیتی؟ بؤتم: تی پئر بعد هنه دعوا کونه. خئسم ایجازه بگیرم. بگوت: می پئر دازه وأسن دعوا نئیته گه، اونˇ منظور این بو که وقتی یه بوزورگتر خونه نئسئی  ائره نیه که اونˇ لاکو همره' خلوتی گب بزنی! تا می سره جؤرأیتم بگوم... بدئم می چشمونˇ جولؤ هیسابو ... اصن نفأمسهبوم کئی تلار سرˇ جی جیر بومابو... خو چیکال سوبوچکه می جولؤ بگیت، بگوت: سوبوچکه خؤنی؟... مهره فراموشابو چی خأس بگوم. خنده همره' بگوت : چره خوشکابی؟ جین بئدی؟ مننیسئم اونه چشمؤنˇ میون نیا بکونم. هنده می سرˇ جیر بئردم بؤتم: تی دس درد نکونه. نأ نوخؤنم ... تونم دازه ویگیرم ...  خو دسه چیکاله که سوبوچکه دبو پس بکشی بگوت: اگه دازˇ وأسن بیمئه، دؤنی که  کو نئی ... راه دئکت بشون. بؤتم: تی پئر چره می شکله دئنه مننئه؟ وگردس جواب بدئه: ا ریکه تو خو دؤنی که دازˇ وأسن نیمئه ... مهرم دؤنم که داز بوهؤنئی ... لااقل یه چی بوهؤنه' بگیر که او دازه موسون کول نبون ، آدمه باور بیه که اونئه بیمئه ... چئ راسه نگونی ؟ ... تا سر راساؤدم بگوم... بدئم اون مار بلو به دس باغˇ جی همهدره... هیتو مهره بدی... با یته مسخره خنده که اونه کلمویجین گازؤنم معلوم بؤ بگوت: إإ رمضونئی هنده بیمئی کولˇ دازه دونبال؟ تی هیمه ورجئن تومونا نوبؤی؟ ... بؤتم: سلام سدخئنم. خسه نباشی. شیمی حال خوجیر هیسه؟ می مار دیشب شیمی خوابه بدئهبو دیل واپس بو. مهره بگوت بیأم تی احواله بپورسم... نودؤنسم چی گوترم... می نزدیکی برسهبو بلو خو کولˇ سر جی ویگیت هو خوجدار شاخه سر که مو اونه تئکئه بدابوم درگئنی... خو سرˇ مندیله بازاگود اونˇ همره' خو دیمˇ عرقه پوکاگود هیتؤ که می چشم میونه نیاؤدبو بگوت: یه سئت پیش تی مار، مش رضا دیکؤنˇ سر بدئم چره هیچی از خو خواب مهره نگوت؟ دئه نزدیک بو می دس ؤ پا گوما کونم... بؤتم: حتم  اینه یاداشؤی... اونˇ حنایی گیس بؤده موؤن تا اینˇ پختˇ سینه سر جیر بومابو... خو کمر چاشبˇ تشکه سیفتترا گود بگوت: بشو ریکه . توند تر بشو تا حاج احمد نومئه... بعد یهو اینگار یچی اینه یاد بوما بون بگوت: قبل شون یته سطله آب، چا جی می وأسن ویگیر لااقل بئینم ای کاره بدرد خؤنی؟ تونداتوندی وگرسم بشوم چاسر... إإ لاکو چی بوبؤی؟ هر طرف نیاؤدم اونه ندئم ... کی بشؤ؟ کوره بشؤ؟ تلارˇ  سر نیاؤدم ... اورئم نئسابو... سدخئنم صدا بومئه: چره ماتابی ؟ اونم تی کار دنئه؟... زود بوشوم چا طرف . چا دوخألئه وئیتم سطل دسه اونˇ شاخ دشکنئم دؤدم چا درون دوته جیر ؤ جور بزئم ؤ جورئیتم... سنگین سطله با جون کندن جؤر هبردبوم که سیدخئنم بگوت: سطله بازؤن بنی آب تخته سر ... دئه تهره کأر ندئنم ... مهرم سطله که چا جی بیرون بئردم ، بنئم آب تخته سر... دوخألنگئم بنئم چا سر وگرسم که بشوم یواشئه خؤنه دور ؤ بره نیاؤدم هنده لاکو پیدا نبو... بوتم: دئه کأر ندئنی سدخئنم؟ ... بگوت : نأ بشو تی مارم بگو دئه می وأسن تور پورˇ خواب نئینه... هنده خو کلمویجین گاز وئچی ،مسخره خنده همره' مهره بگوت: موطمئینی داز نخأنی؟ جواب ندأم ، دؤنسم مسخره دره... بلتئه ور برسئه بوم که بدئم بهار (او لاکو نؤم بهار بو) خوشونˇ پوشتˇ خؤنه جی مهره ایشاره کونه. با خجالت می سره توکؤن بدئم که یعنی چیکأر دئنی؟ با دس علامت بدئه که بشوم باغˇ میون... می حلق خوشکابؤبو به زور می فۋلیکه جیرأدم ... می پیشؤنیئه عرق بزابو... بشوم؟... نشوم؟... چی خأن مهره بگون ... هرچی بادا باد ...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۰۷
دامؤن


خودا نؤمی


سلاو

گیلکی أمی ماری زوؤن خئلی دقیقه. وختی ایسکلئی دققت بؤنی ای زوؤنه، یئنی کی هوجور کی خئلی دقیقه خئلی'ن أمی زیویشˇ أمره' سر-ؤ-کار دأره. گونن کونگفو هو زیویشˇ راه-ؤ-روشه. یعنی تو ای ورزشˇ مئن همهچی جی ایستفاده کونی تی موبارزه وأسی. حتتا تی کشپیرأن ؤ تی قلم. گیلکینی وختی دقیق بونی یئنی چندی زیویشˇ أمره' جیر-جؤر زنه ؤ اونˇ جی بهره بؤره. أمی نسل-ؤ-نتاج وختی یته تازه چیکچی دئن اونˇ رئه خوشؤنˇ زیویشˇ مئنˇ جی واژه چاؤتن.

چنته موسؤن زنم شمهره:

کۋنسوکونه= شبپره

میزبل= بیرون آمدن با شدت ادرار

دارتوکزنه= دارکوب

لانتی کولا= نوعی قارچ

بازارمج= دورهگرد

مألاموج= [محله موج]= کسی که همیشه در کوچه و خیابان است

چیکسری= نیمخیز

بورمهگۋلی= بغض

جانشورا= حمام

سینؤ= [سینهآؤ]= شنا

کۋلیبیج= ماهیتابه

پابوزگیره= خرچنگ

ترˇ خاش= غضروف

شؤنه'بسره= هدهد

 

ایسه أمی وظیفهئه کی ای دؤره مئن کی أمی نیاز تازه واژه'نˇ رئه زیادابئه ؤ وأ واژهچاؤنی بؤنیم أمی نتاجˇ جی بیاموجیم. گیلکی نوشؤن بدئه کی تونه دوام بیأره. پس ونالین تو غرض مو غرضی دمیره ؤ دئه اونˇ پاماله دومبال کیتابؤنˇ مئن بموجیم.


ریفئقؤن اگر شمه رم ای جور واژه'نه شناسین معرفی بؤنین هیه.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۳۶
دامؤن

موللا خؤنه(1)


 یته هوسنی (داستان) بانو انسی خسروی جی، ده پولکˇ (قسمت) مئن


نشأ گوتن نؤجوؤن، زأی  بؤم، کیلاس چاهار ایسأبؤم ؤ به زور می وزن به بیس کیلو رسی! چسب ؤ پور جونب ؤجوش ؤ سرحال بؤم.

 تاوسؤن او سال زمتی بؤ کی بازی ؤ تفریح ؤ روخانه میأن سینهآو ؤ دریا میأن ولنگؤواز ؤ خولاصه محله زاکانˇ مره' خوشگذرؤنی بکونیم.

ایتفاقن هی سال میأن می دوومی خاخور عروسی بگود ؤ اوولی بار پایˇ یته تازه فامیل به أمی خؤنه بازابؤ! چیزایی بیدئیم کی قبلا نیدهبؤم، ألؤن دئه أمی وسیطی دیرون میأن یته لیباس عروس خوشگیل نهابو کی اونˇ رو حریرˇ مره' تیته فوگوده بون  لیباس عاطر ؤ بویˇ خوبی داشتی ؤألؤنم چومه کی فیچینم اونˇ بویه اشتاوم. 

مهره یاده کی یته از اونه تیته یانه بکندم ببوردم سهیلا ؤ پروین ؤ بقیه زاکانه نیشان بیدأم! خولاصه می دور ؤ بر یهو پورابؤ بو از شیرینی جاوه ؤ میوههای دس فچین تاوستونی که نودؤنستم کویته  واخوردن!!

 تازه سیرویس موروارید عروس ؤ طیلا ؤ جواهیر با صوندوخ لوازیم آرایشی آینه دار کی خیلی موشتاق بوم در یه فورصت موناسیب اونه لوژه لبه با خون لاکه ایمتیحان بکونم!

می مآر ؤ باخی بوزوگترون چارچشمی مهره پاس دیئن ، مآر گوفتی تازه عروس داماده دیرون یهو نیشید اول در بیزینید ! امما مو دوس داشتیم کی  یهو بیشوم بئینم چی خبره؟ سوهیلا بگوفتهبو یه دوار پنجیره پوشتی  می خواخور ؤ داماده بپاستیبوم

بگوتم خو چی کار دبون؟ بوگوت نودؤنم اینگار پیشپیشی گود دبون! میره کوللی سوآل بؤ کی چیچی پیشپیشی دأشتن کسنه مره' !!

خولاصه أ وسوسهیانی کی أمی شیطنت مهره قاطی بوبؤ می مآره پایه جیلو، یه راه بیشتر نهنا! اینسی خا بوشون موللا خؤنه !!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۳۸
دامؤن

متنی زیبا و تأمل برانگیز از پادرا وندیدا و برگردان از گیله زأک پیرامون قضیه ی چالش سطل آب یخ و بیماران مبتلا به ALS

 

 

نگم کی ایتا حرکت جهانی کودن ، خؤب کاری نیه. اگر دریچه ببه ایتا فرهنگˇ ره ، بأزین او فرهنگ بتانه دونیایه ایپچه بختره' کونه چی ایرادی دره؟ ولی اگر تبدیل ببه به ایتا خودنمایی ؤ تفریح، هیذره فایده ناره . انکی ایتا حرکت بوکونیم ناخوشانˇ خوشی ره خؤب کاریه ولی أی کاش أمی درد فقط ایتا ناخوشی بو. ایمروز درد، آدمیزادˇ توحشه! ایمروز درد، کشتار و جنگ و دروغ و نفرته . ایمروز درد، آزادی أویرا بستنه.

کاش ایپچه هوشمندانهتر عمل بوکودیبیم ، کاش هندر بدَره ؤ یخ ؤ آوˇ جا ، پول بنابیم کنار .... علم ؤ دانش فدابیم، کاش أجور چالشان، دانشمندان و سواد داران رئه بو. نیویشتنکسؤن و روشنفکرانه رئه بو! زندگی فادان وستی بو، ایتا کار درست ؤ حسابیترˇ رئه بو.

حق درم فقط ایزه قاقه بم، حقم درم اسه' تعجب نوکونم، هو زمات کی صد ته زیندگی پیله خطرؤنˇ ورقهیه فندری ، دینی کی خطرؤن خیلی زیادن ،ولی هاتو کی ورقه' واگردانی ، اونه پوشت بینویشته دره " انسان "

هیکس خود انسان هندر ، جه انسان، جان ؤ زندگی فانگیفت . أهأ .... امان هنیم ..بزاروز جشنˇ واستی چنته "وره" یه دس زنیم ، پیله کی بوستید اوشانˇ رئه چنگ ؤ دندان کی تیزه کونیم هیچ .... اوشانˇ خونه تا آخر جه سنگˇ سر ؤ تاریخˇ جولفˇ جی ، ولیسیم، نوکونه ایبار، ای زمات وشنایی جا بیمیریم!

هنده گوفتاندرم ... زندگی خؤب واخؤبه ؤ جریانانی کی اونˇ روشدˇ جولویه گیفتاندرید همه' نهه کنار و ایجوری اوشانه حذفه' کونه ، ایمروز دئه انسانˇ نوبئه به احتمال زیاد! ایمروز امی نوبته وره بیبیم ........

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۴۱
دامؤن

خودا نؤمی




سوتته هسأشئر نؤسالئبه



1.

Nöruz Bөl!

Vөnăl Ki Gilөkön ө Dil Bөsujө

Vөnăl Ki Gilөk Xu Mace'ä Bөdujө

Vөnăl Ki Qөm Vө Dil ө Dөl Bөmujө

 

نوروزبل!

ونال کی گیلکؤنˇ دیل بسوجه

ونال کی گیلک خو مچه' بدوجه

ونال کی غم وه دیلˇ دل بموجه



2.

Gilөki Andi Xujirө Gө Tө'rө Yăd'ă'šunө

Săat ö Săniyө ö ZөmөtDөvăr

 

گیلکی أندی خوجیره گه تهره یاداشونه

ساأت ؤ سانیه ؤ زمتدوار



3.

Gilөki Andi Xujirө Gө Tө'rө Yăd'Avөrө

Vä Gulăz Böni Ti Mări Zөvönө

 

گیلکی أندی خوجیره گه تهره یادأوره

وأ گولاز بؤنی تی ماری زوؤنه

 


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۰۱
دامؤن